نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

باغ وحش

1393/10/26جمعه دیروز با عمو اینا حدود هشت ساعت توی میلاد نور میچرخیدیم وتو ماهکم حسابی با ما همکاری کردی ،حتی یه ذره هم غر نزدی،آخه عاشق خرید وگردشی زنعمو هم یه قطار خوشگل برات هدیه خرید وکیف کرده بود از آرومی وهمکاری شما برای همین تصمیم گرفتیم جمعه رو به تفریح مورد علاقه ت اختصاص بدیم البته مورد علاقه ی شما وعموت بابایی رفت سرکار وما چهار تایی رفتیم باغ وحش جای بابایی واقعا خالی بود ادامه   بدون شرح:                   &...
3 خرداد 1394

آواخانوم

1393/10/24چهارشنبه پسرک نازم به شدت بچه ها رو دوست داری ولی آوا برات یه چیز دیگه س،مراقبشی بهش محبت میکنی ،انقدر این حست برام جالبه که حد نداره!! بهم ثابت کردی مثله یه کوه محکمی برای خواهر یا برادرات،خیلی مردونگی نهفته توی وجودت رو دوست دارم مهربونم. دعوت شده بودیم خونه ی آوا،آوایی که بدون لفظ خانوم محاله اسمشو بیاری محمدرهام: مامان من خیلی آوا خانومو دوست دارم،خیلی بامزه س من میترسم جلوی پام گم شه،برای همین پشتش راه میرم بزن بریم ادامه تا عکسها رو ببینی قشنگم محمدرهام ویسنا   محمدرهام-آرتین_مهیار_سما آرتین-مهیار-یسنا ...
3 خرداد 1394

تولد گروهی فرشته های چهارساله

سلام 1393/10/19مصادف با میلاد حضرت محمد ماه مادر امسالم براتون تولد دسته جمعی گرفتیم،بماند که چقدر سخت امسال این مراسم برگزار شد ولی شکر که این رسم قشنگمون پایدار موند انشاءلله مامانا همکاری کنن وجشنمون هرساله باشه.وهرسال یک خاطره ی بینظیر از رشد دسته جمعیتون داشته باشین امسال به دلیل به حد نصاب نرسیدن فرشته های بهمنی چند تا مهمون نازنین دیگه هم داشتیم که یه کم کوچکتر از شماها بودن آرتین جونم یکی از اون مهمونای نازنین بود که هفت ماه زودتر به استقبال میلادش رفت. امسال تولدتون رو توی مجتمع کوروش گرفتیم ومن وخاله هانیه مسئولیت برگزاری رو به عهده گرفتیم وخیلی خوش گذشت .واولین تجربه ی تولد گروهی کوروش بود وواقع...
3 خرداد 1394

سالگرد ازدواج

1393/10/14 مدتها بود نه کافی شاپ رفته بودیم ونه دیزی خورون هرچند هیچ هماهنگی باهم نداشت ولی جفتش رو به سالروز یکی شدنمون انتقال دادیم وآآآآآآآآآخ که چقدرم چسبید. خیلی بده چند نسل زاده ی یه شهری باشی وبناهای تاریخیش رو ندیده باشی!!!اونم چه بنایی میدون آزادی اونم اون روز مزین کردیم چقدرم خوش گذشت فقط خودمون بودیم ویه دوست خارجکی جولانی دادیم اساسی جای همگی سبز ادامه دارد پدروپسر     عروسک مامان اون روز علاقه ی خاصی به این مجسمه ها پیدا کرده بود ومدام میرفت کنارشون ومیگفت: مامان بیا از ما یه عسک زیبا بگیر  ...
1 خرداد 1394

مهمونی

1393/10/12 درهفتمین سالروز حنابندون مامان وبابا دعوت شدیم خونه ی عمو مصطفی،دوست بابایی با مامانی برای دوستام هدیه خریدیم وکوکی های رنگی رنگی درست کردیم وشاد ومشتاق رفتیم خونه شون. فاطمه جون ومطهره که معرف حضور هستن ،اون فسقلی هم آریسا خانومه دختر عمو حمید که من اون روز باهاش آشنا شدم.   خاله مینا خیلی زحمت کشیده بودن وبه ما خیلی خوش گذشت،بعد رفتیم خونه ی مامانبزرگم وراه باز وبسته کردن لوردراپه رو کشف کردم تادرودی دیگر بدرود ...
1 خرداد 1394

ژوراسیک پارک

1393/10/05 نازدارم یه اتفاق خیلی بد افتاده مامان پنج ماهه وبت رو آپ نکرده راستش اون ماجرای""غم دنیاست""که هنوز برات ننوشتم وشایدم اصلا ننویسمش خیلی توی روحیاتم تاثیر منفی گذاشته!!یه جورایی شادابیم رو ازدست دادم،شکرخدا مشکلمون تاحدود زیادی رفع شده ولی آثارش از وجودمن هنوز نرفته!! خب بگذریم جبران میکنم مامان جونی مدت زیادی بود که ماهپسرمون ازمون باغ وحش طلب میکرد وما بهش قول ژوراسیک پارک داده بودیم البته به شرطی که میوه بخوره ،خلاصه با زور وادا والتماس گلپسر میوه خورد والوعده وفا بزن بریم گزارش تفریح درپارک دانیاسورا گذشته درادامه منتظره یه ظهر جمعه ویه بابای...
1 خرداد 1394

جشن یلدای فرشته ها

سلام عمرهمه ی فرشته ها به بلندای یلدا وتنشون سالم وشاد باشه همیشه مدتی بود تصمیم داشتم دوستان نی نی وبلاگی رو دعوت کنم خونه مون ،تا اینکه نزدیک یلدا شد وجرقه ی یه جشن گروهی تو ذهنم پدیدار شد. مسئله رو مطرح کردم ودوستان مهربونم استقبال کردن وبه کمک هم یه روز خوب رو براتون رقم زدیم. ادامه درادامه شب قبل از مهمونی با کلی ذوق وشوق بیدار موندی وکیک رو با هم به اتمام رسوندیم،بی صبرانه منتظر صبح شدن ودیدن دوستای گلت بودی،ازجمعه که مهمونامون رو دعوت کردیم شبهایی که باید به خواب بری رو میشمردی تا طلوع پنجشنبه زودتر برسه ودوستهات بیان خونه مون.قربونت برم که انقدرمهربونی   وروز موعود ...
13 دی 1393

چهارمین یلدا وتولد

اناردونه دونه                    رهام چه مهربونه                                              با دستای قشنگش اناررو کرده دونه                                &nbs...
9 دی 1393

آقا محمدرهامم

1393/09/27 محمدرهام نوشت: خاطرتون هست بابام برام میخوند آقا محمدرهامه                       شاهزاده ی ایرانه                                                   یارامام زمانه حالا من دارم آقاییم رو ثابت میکنم،همراه مامانم وخاله سعیده رفتیم دفتر خاله سو...
9 دی 1393