نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

حکایت نامه محمدرهام

مامان سمانه جوجو میخوای؟؟؟ مامان:تو جوجوی منی دیگه عزیزم من:من که جوجو نیستم این جوجوئه،من مَحَمد رهامم،محمدرهام فسقلییییییییی   بابایی برام ابمیوه بخر لطفا بابایی:چه ابمیوه ای میخوری پسرم من:آبِ گوشت   یایان بیا بریم استخ توپ رایان:من توپا رو دوست ندارم من:چرا دوست داری!!دقت کن!!ببین چقدرتوپا قشنگن   کاله سارا من دائم میئم گَدِش خاله سارا:کجا خاله جون؟؟منم میبری؟؟ میرم پیش نی نییا دوستام،تو بُزگـــــــــــــی..........بمون خونه بیرون سَده ســــــَما میخولی   یه روز که مهمون داشتیم قبل از اینکه مامان به بابایی بگه چی بخره گوش...
29 شهريور 1392

لغتنامه پرنس رهام

توجه..........................توجه..........................توجه به پست شیرین تر از عسل چهارعددعکس ومطلب جالب اضافه شد   پرنس خونه ما این روزها خیلی کامل وزیبا سخن میگه،وماروهرروز عاشقتر از قبل میکنه نازدونه ی ما اغلب کلمات رو صحیح وکامل ادا میکنه ولی بعضیهاشونم خیلی بامزه میگه اون بامزه هاش عبارتند از: شبالک =لواشک مسگاف =مسواک گو،وشاره =گوشواره کُنتُلُل =کنترل بفرماتیت =بفرمائید وَویج =هویج علییضا =علیرضا مُنُهام وگاهی هم مَنُهام =محمدرهام پییَجون =پدرجون لفطا" =لطفا دیبونه =دیوونه شکالت =خجالت پائه =پا...
27 تير 1392

لغتنامه محمدرهام ابن علیرضا

تاريخ : جمعه 2 تير 1391 | 23:32 | نویسنده : مامان سمانه     من در پایا ن 16 ماهگی یه عالمه کلمه بلد شدم،راحتتون کنم ودرد سرتون ندم .هزار الله اکبر واسه خودم بلبلی شدم من اولین بار اواخر مهرماه1390وقتی مشغول خوردن بستنی بودم متوجه شدم که مامانم حواسش رفته به صحبت وفراموش کرده که داشته بستنی دهن من میذاشته منم با صدایی بلند فریاد زدم: اِده من قبل از مامان وبابا دایی وهایی رو صدا زدم که منظورم از هایی ،خاله بود. اوایل فرورین 1391مامانم رو ماما صدا کردم واونم پرواز کرد وتا عرش پیش رفت. اینم قسمتی از دایرة المعارف محمد رهامی: اٍده..........دٍده.........بیده...........=بده البته جدیدا"گا...
24 تير 1392
1