نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

کافه خلاقیت

سلام به روی ماهتون وقتتون بخیروخوشی 1392/09/09شنبه پسرخوشگل ونازم شما به ماشینهای پایی که به کمک وتوان پاهای کوچولوت حرکت میکنن خیلی علاقه مندی،بیشتر زمانت رو با سوار شدن رو این لوکو موتیو که به طرززیبایی پارکش کردی گذروندی.وقتی بهت پیشنهاد بازی میدادم میگفتی : عزیزم صبر کن ماشینمو پارک کنم فدای عزیزم گفتنت بشم عزیزززززززززززززززززززززززززززززززدلم   قربون پسر چشم گردلیم برم الهی   جانِ مادر این تخت یه کم،فقط وفقط یه کم برات کوچیک نیست؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ قربون شوتینگت برم من که یکی از مهیجترین تفریحاتت همین پرت کردن انواع واقسام اسباب بازیها...
12 بهمن 1392

یه عالمه کارگاه مادروکودک

سلام ودرود به ماهپسرم وخوانندگان عزیزدلنوشته هامون 1392/07/29دوشنبه محمدرهام عسلم درحال آماده شدن برای نقاشی اون روز یه کوچولو بازی کردیم وبیشتر وقتمون به پروزه عکاسی گذشت.ممنون از فتو پونه که به کلاس ما اومدن.متاسفانه فایل عکسها رو ندارم ،توی یک پست حتما عکسها رو میذارم       محمدرهام عزیز ومتین نازنین دوشنبه 1392/08/06 گلپسرمن ویایان(رایان)جون درحال گوش دادن به شعر پرچم  کاردستی خرسی ما که فقط وفقط از دایره تشکیل شده   1392/08/13 قراربود بازی دومینو رو انجام بدیم ولی من به علاقه شخصی خودم یعنی بر...
12 بهمن 1392

کارگاه مادروکودک(جلسه چهارم وپنجم)

سه شنبه1392/06/26 اولین صحبت اندیشمندانه ی من ویایان جون موضوع صحبت پروانه های خوشگل در ورودی کلاسمون  ویانا-یایان-من  حرکت مورد علاقه همه بچه ها  به کمک مامانم درخت پرتقال درست کردیم  بعد با کمک دوستام میز وصندلی ها رو جمع کردیم وهمه جا مرتب شد.    خاله ناهید وخاله زهرا منو تشویق کردن وگفتن: آفرینننننننننننن محمدرهام ادامه مطلب حاوی جلسه پنجم است دوشنبه1392/07/01   باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه بوی ماه مهر ، ماه مهربان بوی خورشید پگاه مدرسه از می...
4 مهر 1392

کارگاه مادروکودک(جلسه سوم)

1392/06/19سه شنبه اول بردمت خانه بازی نفسم تا حسابی خوش بگذرونی واشباع بشی واین جلسه کلاستون توی پارک برگزار میشد وخیلی عالی بود ، چی بهتر از لذت از طبیعت توی هوای مطبوع عصر یک روز شهریوری؟؟ اونجا به یه دختر شیطون بلا به اسم غزل دوست شدی   ادامه درادامه محمدرهام نوشت:   این غزل خانوم اون پاندا رو روی سرسره میذاشت ومیگفت: باباش بگیرش،مواظبش باش منم هاج وواج ومتعجب نگاش میکردم!!!!!!!!!!  با هم ارتباط خوبی داشتیم وباهم اخت شده بودیم     بعد از خانه بازی راهی محل تشکیل کلاسمون شدیم. ومن توی مسیر به همه درختا عشق...
25 شهريور 1392

کارگاه مادروکودک(جلسه دوم)

سلام ودرود فراوون   1392/0610یکشنبه   وقتتون بخیر وخوشی   توی این جلسه از کلاسمونم مثل جلسه قبل شعر خوندیم وبازی های تحرکی واحساسی انجام دادیم.البته ما یکی دوساعت زودتر میریم تا شما تاج سرم توی محیط بازی کنی وبعد که کلاس شروع میشه حواست به کلاس باشه البته کاملا اینطور نیست ومنم برام اهمیتی نداره چون مهم شاد بودن ولذت بردنته ماه من.   بفرمایید ادامه مطلب درخدمت باشیم    بازی عمرمن ورایان جون قبل از شروع کلاسشون    بعد همراه خاله زهرا ورایان رفتیم پارک وبا گُبه میشکیه آشنا شدیم  ماهکم خیره به گُبه میشکییه ...
25 شهريور 1392
1