نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

مردادانه

سلام ماهکم   سلام دوستان گل که درنبودمون جویای حال واحوالمون بودین. ازمرداد حال بابابزرگم ناخوش بود وهمش بیمارستان بود. ولی بود،حضورداشت،مهرش از چشمای بی حالشم حس شدنی بود. بودوکنارش کلی خاطره هم بود. یکم مرداد روز عقدآسمونی دایی جان وزندایی بود،شانزده مردادزندایی مهدیس رو پاگشاکردیم وبابابزرگ مهربونم زنگ زد ومعذرت خواهی کرد که نتونسته بیاد. از اون روز عکسی ندارم ،از این کوکی ها هم زندایی جون عکس گرفته. 22مرداد حنابندون اقا سعید برادر زندایی مهدیس بود و28 هم عروسیش.   26 مرداد هم روز دختر بود وما برای زندایی جانمان کیک پختیم. وقتی پاهای کوچولو به کمک دس...
17 آذر 1394

53ماه عاشقی

1394/04/15   از اون روز طلایی پنج دهه گذشته ومن هرروز عاشقتراز قبل عاشق تویی که با تو  مادر شدم،بینهایت دوستت دارم فرشته ی قلبم،میستایمت به پاس قدردانی از خدایی که تنها لایق پرستش وستایش است.   توی این عکس نه روزه بودی دلبرکم به امید روزی که درنهایت سلامتی نتونی 9 های سنت رو بشمری.     آرام جانم 53 ماهه شدنت مبارک. ...
16 تير 1394

وداع با*4*

محمدرهام نوشت: درود درحالیکه تازه با عدد 4 کلی جورشده بودم باید با یه مدلش خدافظی میکردم. 1393/12/15 خداحافظ ماهگردهایی که دهگانتان *4* بود. بدرود 49ماهگی درود بر پنجمین دهه از زندگیم درماههای آغازین پنجمین سال از زندگیم. ژستهای الکی خنده های زورکی میدونید دارم به کجا نگاه میکنم همونطورکه میدونید بابایی مصدومه و تختش روبروی منه وداره تمام تلاششو میکنه که من یه عکس درست ودرمون بندازم فووووووووووووووووووووووووووووووووت هوراااااااااااااااااااااااا 49ماهه شدنم مبااااااااااااااارککککککککککککککک   ...
2 تير 1394

یه دونه پسر با دوتا 4

سلام به روی ماهتون به چشمای سیاه ورنگارنگتون درماههای پایانی سه سالگی به استقبال عدد چهاررفتیم،پسر ماه ِمادر 44ماهه شد ودوتا شمع 4رو فووووووووت کرد تا  آماده ی فووووت کردن شمع چهارمین سالروز میلاد مبارکش باشه. پیرو این پست وبرای تصلی دل خودم وفرشته کوچولوم براش کیک ماهی درست کردم،محمدرهام نازم تو خوبی ،تو ماهی ولی هرکی بگه دنیای مادرانه وکودکانه ی خودش وفرزندش فقط عشق وخوبی وشعفه حتما دروغ گفته.تو عزیزی ،تربیتت عزیزتر اینکه با گریه واصرار چیزی طلب کنی اصلا عجیب نیست واقتضای سنته ولی عادت کردن به این قضیه خیلی بده وخوشحالم که از اون روز ملکه ی ذهنت شده که با گریه به خواسته ت هرگز نخواهی رسید. ...
3 آبان 1393

43ماه با*لوبیا*

سلام گل نازم سلام غنچه ی زیبا سلام پسته وفندق سلام آجیل مامان سلام لوبــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا اولین بار که رفتم سونو گرافی شش هفته بود که توی دلم خونه کرده بودی،یادش بخیر که نه!!به تشخیص اشتباه خانم دکتر طلاچیان چی به سر من اومد؟!؟!؟!؟ من بهش گفتم دلم درد میکنه اونم نسخه پیچید که احتمال زیاد حاملگی خارج رحمه!!!!!!!!به همین راحتی خاله سارا اون زمان دانشجو بود وامتحان داشت با زور با خودم بردمش وسه سااااعت توی سونو گرافی غرب تهران منتظر نشستیم تا بالاخره نوبتمون شد ورفتیم داخل وخانم دکتر حاذق ومهربون گفت همه چیز روبه راهه وساک حاملگی سالمه ودقیقا سرجای خودش قرار دار...
18 مهر 1393
1