نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

دایی جان داماد میشود

1394/5/10 11:36
1,924 بازدید
اشتراک گذاری

1394/04/28

قربون خدایی که بعد هر غم شادی عنایت میکنه،وبه راستی خدا بزرگتر از آن است که وصف شود.

خدا روزایی که ما از تیر تا نیمه های آذر 93 داشتیم رو نصیب هیچ کس نکنه حتی کافر.

وحالا توی تیر 94 داره بهترین روزهامون رقم میخوره،خدایا همیشه لطفت شامل حال ما بوده وهست،انشالله روزهای پیش رومون رو همیشه با شادی وسلامتی توامان کنی.آمیــــــــــــــــــن

توی زمونه ی عشقبازی وتکنولوزی دایی جان شما کاملا سنتی ازدواج کرد وشکر خدا یه همسر خوب با خانواده متشخص ومهربون نصیبش شد.وچنان عشقی به دل هرجفتشون افتاده که شیرینترین عشقبازی حلال دنیا نصیبشون باشه انشالله.

از نیمه های ماه رمضون مراسم خواستگاری انجام شد وسرانجام درتاریخ 28 تیر ومصادف با عید سعید فطر بله برون انجام شد.

بله برون وعقد

 

ادامه درادامه

چادرعروس گلمون

بله برون وعقد

 

بله برون وعقد

 

بله برون وعقد

 

بله برون وعقد

جوجه پرطلا درانتظار دیدن زندایی که عاشقشه.

به قول خودش

موهامو فَشَنگ(فشن) کن ،زندایی منو ببینه بگه :به به محمدرهام چه خوشتیپ شدیبوس

بله برون وعقد

یاعلی گفتند وعشق آغاز شد.

البته بیست وچهارم صیغه ی محرمیت بینشون خونده شده بود ورسما نامزد شده بودن.بوس

بله برون وعقد

کیکشون رو به شیرین منش به سلیقه ی من وپدرجون سفارش دادیم،البته کیک البوم خیلی زیباتر بود تمام سطحش پراز گل رز بود ولی کلک زده بودن وتخفیف داده بودن،البته همیشه عین آلبوم تحویل میدادند ولی شانسی اون شب تقلب کرده بودن.

بله برون وعقد

واما من اون روز چی کشیدم؟

سه ساعت توی ارایشگاه نشستم اونم بی ثمرعصبانی

با وجود وقت قبلی که داشتم دوساعت نشستم تا نوبتم بشه،به محض اینکه کارخاله سارا ومامی جون تموم شد ونوبت من شد چنان طوفانی به پا شد که نگو ونپرس!!!!!!!

وبه واسطه ی باران شدید وطوفان برق آرایشگاه قطع شد ومنعصبانیگریه

تا ساعت هشت وربع شب منتظر موندم ولی نه!!برق قصد اومدن نداشت.

قرار شد برم خونه کارامو بکنم وقتی برق اومد آرایشگرمون بهم زنگ بزنه وسریع برم.

قرار بود ساعت نه مهمونا بیان خونه ی پدرجون ومن همچنان منتظر جناب برق

خلاصه خودم دست به کار شدم وهمراه با چاشنی حرص وجوش به سرعت برق وباد خودمو آماده کردم.همه میگفتن عالی شدی ولی خلاصه نشد آنچه باید میشد.

اون شب کلی رقصیدیم وخوش گذروندیم واز همه عجیبتر اینکه محمدرهامی که هرگز درجمع نمیرقصه اون شب یه عالمه رقصید وما رو متعجب کرد.

به محض ورودمون به منزل هم گفت:

میدونید من چرا امشب این همه رقصیدم؟؟

ما:نه!!تعجب

محمدرهام:چون زندایی جانمو خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی(به همین محکمی) دوست دارم.

تشویقتشویقتشویقتشویق

1394/05/01

اول مرداد با پنجشنبه مصادف شده بود وتوی یک روز گرم تابستونی مهدیس جان وبرادرگلم به عقدآسمانی هم درآمدند.

بله برون وعقد

ومامانم با چه عشقی این نون پنیر سبزی رو تزیین کرد.

البته توی مسیر نظمش به هم ریخته بود

بله برون وعقد

دوستان گلم که هربار که پستی مربوط به برادرم بود برای مزدوج شدنش دعا میکردین،ممنونم از همتون

لطفا زین پس برای خوشبختی این دو عزیز مهربونمون دعا کنین.بوس

قلبی که داخل دسته گل زندایی هست رو ببین ماهپسرم.

ازچند روزقبل این قلب روآماده کردی وگفتی این هدیه من به زندایی هستش.

اون روزم سریع برداشتی وهرچی گفتم رهامم تا شب صبرکن گوش نکردی وهدیه ت رو دادی به زندایی.

زندایی مهربونت هم قلب رو گذاشت بین دسته گلش.

حتی راضی نشد وقتی به دوراز چشم تو ازش خواستم تا بده من قایمش کنم اونو از دسته گلش خارج کنه.

زنداییت خیلی دوست داره شازده پسرممحبت

بله برون وعقد

ایشون مهمون جدید قلب من وگلپسرم هستن

معرفی میکنم

نازگل خانم

خواهر زاده زندایی جانمان

بله برون وعقد

انشالله همه وبه ویژه عروس وداماد زیبای ما خوشبخت وخوشبخت وخوشبخت باشن.محبت

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

ترکان
11 مرداد 94 23:17
لی لی لی عروسییییییمبارکه ایشالا خوشبخت بشن و به پای هم پیر بشن.عوض منم به آقای مهندس و مهدیس خانوم تبریک بگید.حلقه هاشون چه نازه
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
چشممممم حتما عزیزم انشالله عروسی خودت دکترجونم
محبوبه مامان الینا
12 مرداد 94 9:08
به به خدارو شکر و چقدر شیرینه سروسامان گرفتن برادر برای خواهران و خانواده واقعا میدونم چه حسی دارین سمانه جون موقعه ازدواج داداش بزرگم همین حسشو داشتم انشاله خوشبخت باشن در پناه حق عزیز دلم شازده پسر خوش تیپمونوماشاله هزارماشاله زندایی جون حق دارن قلبو پیششون نیگه دارن مگه میشه از اینهمه محبت خالصانه و شیرین گذشت؟
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
آره واقعا خیلییییییییییی حس خوبیه اصلا فکرشم نمیکردم خانم برادرم رو انقدر دوست داشته باشم لطف داری خاله جونم
مامان کیان کوچولو
12 مرداد 94 14:19
عزیز دلم .. ایشاله که خوشبخت بشن .. براشون بهترین آرزوهارو دارم . ایشالله که سالهای سال در کنار هم خوشبخت بشن . وزیر سایه بزرگتر های گلشون زندگی قشنگی داشته باشن . به سلامتی عقد هم کردن ... ایشالله که خوشبخت بشن سمانه جون .
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
الهی امیــــــــــن ممنونم دخترخاله جون
مامان شقایقℒℴѵℯ
28 شهریور 94 20:00
ای جانم. من چرا نمیدونستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالا ب سلامتی. وای چقدر خوشحال شدم. ایشالا خوشبخت بشن
سعیده مامان آرتین
6 آبان 94 10:59
تبریکات مجدد مارا پیرا باش دوست جونی
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
ممنون عزیزم