یک ماه پراز اتفاقات جدید
واکسن 2ماهگی: درتاریخ1390/01/15ودر60روزگی ودرحالیکه5.400وزن داشتم وپسری58سانتی بودم بامامانی رفتیم درمانگاه وواکسن زدم وچون پسرفوقالعاده صبوری هستم خیلی کم گریه کردم. اجرای یکی از آداب مسلمانی: درتاریخ1390/01/31ودرساعت19توسط دکتر حسن نعیمیان ختنه شدم والبته خیلی گریه کردم ومامانم هم مثل همیشه پا به پای من گریه کردوبازم مامی وپدرجون وبابایی هم کلی برام دلسوزی کردن ،مامانی میگه من هرگز نباید این محبتهارو فراموش کنم وپیش به سوی منزل پدرجون تا همه در نگهداری من بسیج بشن. خدایا کمکم کن از شدت درد نمیتونم بخوابم برای چنددقیقه کوتاه به رسم قدیمیها دامن پوشیدم 2-3روزی گذشته ولی من همچنان د...