وبازهم تولد
1393/11/23پنجشنبه
تصمیم گرفتیم بریم خونه ی مامانبزرگ ولی هرچی تماس گرفتیم کسی گوشی رو برنداشت ،وقتی به موبایلشون زنگ زدیم متوجه شدیم خونه ی عمه هستن وما هم اونجا دعوت شدیم.
عمه ها زحمت هدیه تولدت روکشیده بودن ولی کیک تولدت رونخورده بودن،اخه تولد که بی کیک معنا نداره اونم کیک مامان سمانه پز
خلاصه به عمه زنگ زدم وگفتم ما که از دروارد شدیم همه جیغ وفریاد کنید تا محمدرهام سورپرایزشه،خودمم یه کیک شکلاتی پختم وراهی شدیم
اینم کیک شکلاتی شاهپسرم
ادامه مطلب روازدست ندید
اول از همه ساک بند وبساط تولد رو اوردم وهمه جا رو مینیونی کردم،از روزتولدت تا الان هرروزصبح که بیدارمیشی میگی
مامان برام تولد مینیونی بگیرلطفا
خوشحالم که انقدرتم تولدت رو دوست داشتی دلبندم
به کمک عمو منصورو÷وریا بادکنکهارو بادکردیم وجشن وشادی وبازی شروع شد
خوابیده بودی روی مبل وبا پات بادکنکهایی که بابابزرگ برات مینداخت رو شوت میکردی
کلی لذت بردی از این بازی وبهت خوش گذشت.
مینیونم تولدت مبارکککککککک
تست شکلاتها
ووروجک چهارساله ی ما
همش میپریدی روی مبل وپاهات رو حرکت میدادی،خیلی از شوتینگ بادکنکها خوشت اومده بود.
مینیونهای فسقلی
واما گل
مثله شمع
علاقه ی مشترک من وجوجوپرطلا
هرباربابایی برای من گل میخره مالکیت اون گلها فقط درحد یک بار بوئیدنشون به من میرسه
اون روز رنگ گلهایی که بابایی برام خرید با تم تولدت هماهنگ بود ولی باراخرت باشه گلهای منو صاحب میشی هااااااااااااااا