❤architect❤
به نام یکتای بی همتا
سلام وعرض روزخوش
چه چیزی میتونه شیرینتر ودلچسب تر از این باشه که موفقیت عزیزانت رو جشن بگیری؟؟
برادرنازنینم ،بهتره بگم همون دایی جان معروف،فوق لیسانس قبول شده ومدتها بود میخواستم براش یه جشن کوچولوی سورپرایزی بگیرم وغافلگیرش کنم تا پنجم آبان به بهانه ی جشن پوشک این امر میسر شد.ازاین بهتر نمیشد!!!!!!عالی بود همه چیز طبق برنامه پیش رفت.
یه سمت خونه ریسه ی پوشکی زدم وسمت دیگه فقط بادکنک!!خلاصه که بعد از شام به برادرم گفتم محمدرهام رو ببر توی اتاقش سرگرمش کن به هیچ وجه نذاری بیاد بیرونامیخوام غافلگیرش کنمهروقت صداتون کردم بیاید.
بعد همه چراغها رو خاموش کردیم وکیکش رو گذاشتیم روی میز وفشفشه روشن کردیم وصداشون زدیم.دایی جانم کلی شادی کرد وبرای محمدرهام دست زد وبا هم قردادن،غافل از اینکه همه ی این تشویقها برای خودش بود.
مدتی بود توی فکر کیک وتزیینات برای هردو عزیزم(پسرم وبرادرم)بودم،چون توی یک شب برگزار میشد نمیتونستم دوتا کیک بپزم برای همین برای پسر تیرامیسو درست کردم وشد دسرمون وبا یه تیر دونشون زدم،برای برادرادرگلمم کیک.
اینم کیک سمانه پز
برادرعزیزم مسیر پیشرفت وتعالیت هموار وقدمهایت استوار ولطف خدا همیشه بدرقه ی راهت.
ادامه ی جشنمون درادامه مطلب
بفرمایید،شماهم دعوتید
دکترا قبول شدنت رو جشن بگیرم آقا مهندس خوشتیپ
از اونجایی که پسرنازم برای فوتیدن شمع عجله داره ،نذاشت فیتیله ی شمع بسوزه وسریع فووتش کرد اونم قهرکرد ودیگه برافروخته نشد
اینجا از برادرم خواستم محکم نگهش داره تا شمع یه کم روشن بمونه ولی مگه میشه این فسقلی رو کنترل کرد،میخواست با پاهاش شمع رو خاموش کنه
دیگه بیخیال شدیم ورفتیم یه شمع دیگه آوردیم!!!
که اونم از راه دور فوت کرد
اینم عکس شمع بی جنبه
موفقیتهایت روزافزون یکی یه دونه ی مهربون
وبازهم پسرم درحال همکاری ویاری رساندن
دایی جان اجازه میدی من اینو بخورم؟؟؟؟
پسرک نقاله خور
به گونیا هم رحم نکرد
از برادرم خواستم ترتیب پرگاروخط کش رو بده تا ورووجک بیشترازاین شکلات نخوره!
شب خوبی بود وچه زیبا بود دعای مادرجونم
""الهی دامادیشو جشن بگیریم""
انشالله جشن فارغ التحصیلی وجشن عروسیت برادرنازنینیم
بدرود