روزجهانی کودک ومهرگان
1393/07/16
سلام عروسکم،سلام ملوسکم،سلام مروارید زندگیم،سلام الماس کوه نورم،سلام فیروزه ی نیشابورم
سلام قیمتی ترین دارایی من وسلام هستی من
هرسال اولین روز ورود به ماه جدیدی از زندگیت توی مهرماه با روزجهانی کودک ومهرگان مصادف میشه.
مهرگان سومین روزآریایی(بعد از سپندارمذ وآب پاشونک) بود که با تحقیق ،امسال به روزهای من وشما اضافه شد البته نتونستم میزی که مدنظرم بود رو برات بچینم چون کل وقتمون با برنامه ی روزکودک پر شد ولی خوشحالم که دوستان از من ایده گرفتن واین روز رو گرامی داشتند .
به پیشنهاد مامان سمانه وبه زحمتهای خاله هانیه براتون یه جشن دسته جمعی گرفتیم یه جشنی مشابه تولد دسته جمعیتون که هرسال برگزار میکنیم.
خاله شبنم هم زحمت گیفت هاتون رو کشید وخیلی خیلی خوش گذشت ومراسمتون عاااااااالی برگزار شد ویک روز کودک به یاد موندنی براتون رقم خورد.
بفرمایید ادامه مطلب
توی آسانسور وآماده برای رفتن به کیدزلند ایرانیان
حرکات ورزشی یک ورزشکار همیشه درصحنه درآسانسور
وبه محض ورود یک پرش جانانه دراستختر توپ محبوب
تعجب نکنید که چقدر همه چی ومخصوصا توپها تمیزن!!!!!!!!!!
تازه قراربود هفدهم کیدزلند افتتاح بشه وما یک روز قبل از افتتاحیه اونجا رو مزین کردیم
پسرکم عاشق مستند وورزشه وهمه ی مسابقات المپیک وجهانی رو از شبکه های جهانی ورزشی دنبال میکنه ودرکمال حیرت کرال رو یاد گرفته،البته نه توی آب بلکه توی توپ
کرال سینه
کرال پشت
قربون خندیدنتمثل ماه تابیدنت
آراد-محمدرهام-ارشان
پارسا-آراد-محمدرهام-باران
محمدامین-رها-آراد-پارسا-محمدرهام وارشان درحال خروج
رستا(خواهرکوچولوی رها)توی این عکس اضافه شده
رها ومحمدرهام درحال پرتاب توپ به دیوار
عکس پایینی رو خاله سعیده زحمت کشیده ازت گرفته که از عکس من خیلی براقترهممنون سعیده جونم
وبازهم حرکات آکروباتیک
وسقوط آزاد
این عکس هم هنرخاله سعیده ست،توپ سبز حاصل شوتینگ محمدرهام عزیزم
دورفیق شفیق
رایان ومحمدرهام
این عکسو من گرفتم که باران خوب افتاده
واین عکسو خاله شبنم که شما خوب افتادی
جالبه واقعا
محمدرهام وآراد که از اولین بارکه همو دیدن به هم به شدت علاقه داشتن ودارن
ونوبتی هم که باشه نوبت ناهارهکارکیدزلند یه ایراد بزرگ داشت که اول غذای مامانا رو آوردن وبعد غذای بچه ها.حالا ما برای خودمون وبچه ها گوشت وقارچ سفارش داده بودیم ولی عموما توی رستورانهای کودک اول غذای بچه ها سرو میشه
این تصویر روی سقف بالای سرمون بود که موقع ناهار یا بهتره بگم تنها دقایقی که نازدارم نشست کاملا توجهش رو جلب کرده بود وبا لذت به همه نشونش میداد.
اینم پیتزای فرشته های بهمنی
ودسر
چوب شورهای شکلاتی
شکلات
وگیفتهای تولد که خاله شبنم زحمتشو کشیده بودن
خاله زهرا مامان علی جون این لباس خروسکی رو آورده بودن وما خیلی خوشحال شدیم وازشون یک عالمه ممنونیم
رها وخروس کوچولو
خروس غمگین
خروس قوی
خروس شاد
جوجه پرطلا خروس شده
دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
ببین چقدر ملوس شده
دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
دلبری یک مرغچه برای خروسچه
ودوتایی با هم صحبت کردن راجع به کله ی خروس وضعفی رفتن از خنده که کم مونده بود درسته قورتشون بدم
حالا نوبت کاپ کیک فرشته ها شد
امیرطاها-علی-امین-باران-عسل-رها-باران-ارشان-محمدرهام
تست مزه
وبازهم بازی وشادی
حالا نوبت دوست جونم آراده
سه تا نینی کوچولو خواهران فرشته های بهمنی هستن
رستا خواهررها
ترنم خواهرباران
نیکاخواهر احسان
جای رادمان برادرباران ونگین خواهر امین هم خالی بود
مامان وپسری که حاضر نیست لحظه ای از بازی دست بکشه ویه عکس بگیره
وعکس دسته جمعی
رهام نوشت:
من وآراد همش قربون صدقه ی هم میرفتیم آراد منو "دوستم"صدا میزد ومدام دوست داشت دست همو بگیریم ،منم همش بهش میگفتم عزیزم
وقتی هم که آراد ازم جدا میشد با تمام توان صداش میزدم آراد طوریکه مامانم واقعا نگران حنجره م میشد
دنبال بازی
خاله شیرین ما رو تا جایی از مسیررسوند که واقعا ازش ممنونیموبعدش با تاکسی برگشتیم،خیلی سخته که مامان زانوش هنوز درد میکنه ونمیتونه رانندگی کنه،اون روز کلی توی ترافیک موندیم واذیت شدیمبابایی هم مارو رسوند ولی برگشت به عهده ی خودمون بود.
توی ماشین مامانم پرسید بهتون خوش گذشت فسقلی ها؟؟
من سریع گفتم:
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
خاله شیرین گفت چرا؟؟این همه بازی کردی خاله جون!!!!!!!!
گفتم:نه ،نه!!باید انقدربازی میکردم تا خسته بشم
مامانم وخاله هاج وواج موندن که سه ساعت کم بوده واقعا!!؟!؟!؟؟!؟!
اینم نیکا جونه خواهر احسان که من ومامانم عاشقشیم
اینجا نیکاسادات سه ماهه ونه روزشه
تا روزجهانی کودک سال 94
بدروووووووووووووود