قراردوستانه
1393/07/23
درود
با دوستان نینی وبلاگیمون قرار داشتیم ،البته من ومامان از صبح بیرون بودیم وکلی خسته ورنجور شده بودیم ولی دیدن دوستان به آدم انرژی میده.
تازه قبل از ورود به خانه ی بازی خرید هم رفتیم وخسته تر شدیم.آقای فروشنده ی مردونه فروشی عاشقم شده بود وهمش میگفت:
بیخود نیست انقدر آقا ودلنشینه،اسم پیغمبرمون روشه
هنوزم هرکسی اسممو میپرسه میگم
من مَحَمَدرهامم
اون روز از اون روزا بودااااااا
از اون روزایی که هربچه ای به من میرسید یه دونه نثارم میکرد،ولی مامان خیلی خوشحال بود چون من برای اولین بار از خودم دفاع میکردم البته هنوزم واهمه داشتم وقبل از دفاع توی چشمای مامان نگاه میکردم.
بعد از اولین هجوم مامان بغلم کرد وآموزه های چند روز پیشش رو تکرار کرد.
عروسکم،من دیگه ناراحت نمیشم،تو مهربونی بچه ها رو اذیت نمیکنی ولی آزادی هر بچه ای که زدت بزنیش!!از خودت دفاع کن وکتک نخور !!گاهی لازمه آدم جلوی بچه های بد از دستاش برای زدن استفاده کنهمامان برخلاف میل باطنیش اینا رو به من گفت ولی به قول مشاور آموزه های قبلی مامان توی این دوره زمونه جواب نمیده واین که من نباید هیچ بچه ای رو تحت هیچ شرایطی بزنم داشت آثار منفی توی روحیه م میذاشت.
بزن بریم ادامه
ادامه ی خاطرات به قلم مامان سمانه:
تبلیغ ناآگاهانه برای مرسی
آخه ما تاحالا اصلا از محصولاتش استفاده نکردیم!!!!انشالله که خوب باشه
وطبق معمول استخرتوپ
جامپینگ
فرودی متفاوت وحیرت آور
ازم عسک نگیرمامان سمانه
اصلا پنجره رو میبندم تا منو نبینی
خاله بازی با دخترا ویاد گرفتن سریع این حرکت برای عکس گرفتن
اون که کلاه سرشه مامانتونه وبسیارقلدر بود وهیچ پسری رو راه نمیدادتوی بازی ولی از شما خوشش اومد وبدین وسیله راحت وبی دردسر شد مامانت
عکس مامانهابه همراه دوفرشته ی ناز ازراست:
فاطمه یسنا-آوا
من وماهکم درکافی شاپ
پسرک میلک شیک شکلاتی خور مامان
وبچه هایی که با گوشی زهرا جون مامان ایلیا سرگرم شدن
ازراست
آرتین-ایلیا-گلپسرم-سما-آوا
تا درودی دیگر ودیداری تازه تر
بدرود