تولد گروهی فرشته های چهارساله
سلام
1393/10/19مصادف با میلاد حضرت محمد
ماه مادر امسالم براتون تولد دسته جمعی گرفتیم،بماند که چقدر سخت امسال این مراسم برگزار شد ولی شکر که این رسم قشنگمون پایدار موند انشاءلله مامانا همکاری کنن وجشنمون هرساله باشه.وهرسال یک خاطره ی بینظیر از رشد دسته جمعیتون داشته باشین
امسال به دلیل به حد نصاب نرسیدن فرشته های بهمنی چند تا مهمون نازنین دیگه هم داشتیم که یه کم کوچکتر از شماها بودنآرتین جونم یکی از اون مهمونای نازنین بود که هفت ماه زودتر به استقبال میلادش رفت.
امسال تولدتون رو توی مجتمع کوروش گرفتیم ومن وخاله هانیه مسئولیت برگزاری رو به عهده گرفتیم وخیلی خوش گذشت .واولین تجربه ی تولد گروهی کوروش بود وواقعا ما هلاک شدیم تا بهشون آداب این تولد رو یاد بدیم.
چون خیلی متفاوته تولدی که برای یک بچه برگزار میشه با تولدی که برای بیست تا بچه س،خلاصه ش اینکه مراسم کیک وشمع باید برای هر بیست تاشون برگزار بشه.
اینم کارت دعوتتون برای مشرف شدن به مجلس خودتون
که خاله هانیه زحمت نوشتنشون رو کشید
اینم کیک تولدتون که طرحش رو من پیداکردم ودادیم به کوروش تا براتون سفارش بدن.
بقیه ی مراسم درادامه منتظر شماست
بفرمایید درخدمت باشیم
محمدرهام وآرتین وباربد
پسرکم درحال دویدن دنبال نورهای فسقلی
فرشته های بهمنی درحال بدو بدو بازی
عکس تقریبا دسته جمعی
قربونت برم که همش دست میزدی عشقکم
باران جون بهت ابراز محبت کرد وشماهم سریع براش قلب درست کردی،ولی عمر مادر فکر نمیکنی این قلبه برعکسه الان؟؟؟؟؟!!!!
چهارساله ها درحال رقص
قطار چهارساله ها
عزیزای بهمنی وکیکشون
جنگ ارشان واحسان بر سر مالکیت شمع وکیک
رفقای جون جونی
مراسم شمع وکیک امسال تکی برگزار نشد وچهار تا چهارتا گروه شدیم واین کاررو انجام دادیم
دریافت هدیه ی مامانا جهت یادبود ،وهدیه ی کوروش به فسقلی ها
که ماسک وپرچم وکارت شهربازی بود.
عزیزکم وعمو موسیقی که کارش عالی بود.
این دیگه کیه؟؟؟ژوپیتر هم دعوت بوده؟؟
تنقلات شامل
ابمیوه ونسکافه وچیپس وپفک وپفیلا بود
اینم میز عصرونه
قربونت برم که همش دست میزنی ماهکم.
وقسمت شاد ودوست داشتنی تولد
شهربـــــــــــــــــــازی
عکس زیاد داریم که نمیشه گذاشت
نمایی از یک عکس دسته جمعی
ویک عکس مادر وپسری
پ ن 1:
مامان جون هنوزم توی جمعهایی که موزیک باشه ورقص نور غررررررررررر میزنی واذیتم میکنی ،دلم نمیاد نبرمت ولی تو هم کم کم این عادت رو کنار بذار لطفاانقدرالتماست کردم ووعده وعید دادم وحتی برای چند لحظه باهات قهر کردم که برای دلجویی ازم تا منو میدیدی الکی میخندیدی ودست میزدی.
از یه طرف برای حضور توی این مراسم شبایی که باید بخوابی تا به اون روز برسی رو میشمری از یه طرفم وقتی میریم اونجا انگار حوصله شو نداری بازم از یه طرف دیگهتا مدتها با شعف وشادمانی خاطرات اون روز رو برای همه تعریف میکنی.طرفای دیگه شم نمیگم
حالا انصافا تو جای من بودی چه میکردی؟؟
بالاخره خوش میگذره بهت یا نه؟!