مروری برخاطرات نیمه دوم بهمن ماه 1390
این مامان سمانه عاشق من و عکسها وخاطرات منه ،فکر کنم تا تولد سال بعدم هر چند تا پست یک بار یه دونه از این مرورا داشته باشیم.
من توانایی دارم که مدت طولانی و باسرعت بالا شصت پامو برقصونم وامروز به مناسبت پایان یک سالگیم این کارو کردم.
اززبون مامان وبابای گلم:
واینم پاهای کوچولوی فرشته ماکه 5ساعت و55دقیقه است که قدم در دومین سال زندگی زمینی گذاشته.
من در آستانه تولدم مریض شدم وبه قول دکترم خروس توی گلوم گیر کرده وکاملا بی اشتها شدم ولی ناگهان دلم خواست طعم نون وماست رو تجربه کنم.
وقتی من مریض میشم مامانم از من مریضتر میشه یعنی دایم گریه میکنه و حوصله هیچ کاری رو هم نداره تیپ من واوضاع خونمون یکی از نشونه هاشه................
1390/11/17
خروسه هنوز از گلوم نرفته بیرون ولی کمی لاغر شده
مامانم همش باعث وبانی مریضی منو لعنت ونفرین میکنه آخه دیده چه کسی با رعایت نکردن بهداشت منو مریض کرده .
من همش آب دهانم سر میره همه میگن میخوام دندون در بیارم .
بعداز تولد با تاخیر
حالا برای دسترسی به بقیه میوه ها باید روی پنجه پا بلند شم.
ای بابا مامانی دعوام نکن دیگه
به مامانی قول دادم که به میوه بازی عادت نکنم واونم بهم اجازه داد کمی بازی کنم.
به به عاشق این کلیپ تولدمم
بفرمایید موز
برای اینکه پوست موزا رو نخورم بابایی برام موز رو آماده خوردن کرد وبهم داد ولی من بازم...........
وای خدای من لباسام چرا اینطوری شدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت1:02 شد بااجازتون مابریم نظافت ولالا