نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

وبازهم تولد

1393/11/23پنجشنبه تصمیم گرفتیم بریم خونه ی مامانبزرگ ولی هرچی تماس گرفتیم کسی گوشی رو برنداشت ،وقتی به موبایلشون زنگ زدیم متوجه شدیم خونه ی عمه هستن وما هم اونجا دعوت شدیم. عمه ها زحمت هدیه تولدت روکشیده بودن ولی کیک  تولدت رونخورده بودن،اخه تولد که بی کیک معنا نداره اونم کیک مامان سمانه پز خلاصه به عمه زنگ زدم وگفتم ما که از دروارد شدیم همه جیغ وفریاد کنید تا محمدرهام سورپرایزشه،خودمم یه کیک شکلاتی پختم وراهی شدیم اینم کیک شکلاتی شاهپسرم ادامه مطلب روازدست ندید اول از همه ساک بند وبساط تولد رو اوردم وهمه جا رو مینیونی کردم،از روزتولدت تا الان هرروزصبح که بیدارمیشی میگی مامان...
1 تير 1394

یه دونه پسر وچهارتا4

جشن چهارسال وچهار روز و چهار ساعت وچهاردقیقه ای محمدرهام جون   بفرمایید ادامه مطلب گلپسرم تاج سرم چون جشنت دوستانه بود بابایی تو مراسم تولدت نبود این بود که درذهنم جرقه زد برات یه جشن کوچولو با چهارتا چهار بگیریم ،برای تویی که یه دونـــــــــــــــــــــــــه ای   بابایی دو هفته قبل تولدت زحمت کشید ورفت برات ظرف یک بار مصرفهای مینیونی که روی همشون نوشته بود "" تولدت مبارک"" ودوتا ریسه مثلثی خرید،ومن بابت ریسه ها دعواش کردم ولی ذوق پدرانه ش برام خیلی جالب بود اولین سالی بود که انقدر خوشحال بود ودوست داشت هزارتا تولد بگی...
6 خرداد 1394

تولد چهارسالگی با تم مینیون

اول از همه تزیینات تولد رو توی پست قبل ببین شازده پسرم عشق مدلهای مختلفی داره،عشق به همسر،به خانواده،به کتاب خوندن ویا خیلی چیزای دیگه ولی عشق مادربه فرزند مهرمادری یه عشقیه که نمیدونم چطور وصفش کنم!! فقط میگم امان از این عشق همین عشقه که باعث میشه یه مامان که غم بزرگی تو دلشه،یه مصدومیت هم توی زانوش،بزنه به سرش وتصمیم بگیره علاوه برهمه ی کارای تولد کیک تولد رو هم خودش درست کنه. واین هم نتیجه ی این عشق اولین باری که بود که فوندانت درست کردم،خدا میدونه چه استرسی داشتم،همش میگفتم واااااااای اگه خراب شه،اگه بچه م بی کیک بمونه وهزار تا اگه ی دیگه.............. وسط این...
5 خرداد 1394

تزیینات تولد

باز دی ماه شد ودل مامان تالاپ تولوپ که کارای تولد طراحی نشده ودیر شده و ..... البته من میخواستم تم پارسالت رو تکمیل کنم ولی خودت گفتی من مانستر دوست دارم کلی تحقیق وتفحس کردم ودیدم اوه اوه موضوع این کارتون چه وحشتناکه!!!!!خلاصه نظرت رو عوض کردم وراضیت کردم یه تم دیگه انتخاب کنی. الحق که خوش سلیقه ای ماهکم،مانستر هم قیافه ش فوق العاده بامزه بود ولی موضوعیت کارتونش بد بود،خوبه خودم تنهایی کارتونش رو دیدم. بالاخره از بین انتخابهایی که جلوت گذاشتم شما مینیون رو انتخاب کردی. خلاصه با کمک بسیار زیاد خاله سعیده درامر طراحی این امر میسر شد وتا تولد همه ی کارها به زیبایی طراحی وآماده شد. این عکس که میبینی به طول...
4 خرداد 1394

تولد برفیِ پسربرفیِ من

سلام جوجه پرطلا تا این لحظه سه سال ویک روز سن دارد 15بهمن سال 89،روزیکه خوشگل من تصمیم گرفت 12روززودتر پا به کره زمین بذاره،روزیکه همه چی درمورد نحوه تولدش تغییر کرد،محمدرهام ناز من قرار بود ساعت 9صبح 21بهمن دربیمارستان عرفان به شیوه سزارین به دنیا بیاد ولی 15بهمن توی یه روز سرد بارونی دربیمارستان اقبال وکاملا طبیعی پا به عرصه ی وجود گذاشت،خوش آمدی دلبرکم. امروز سه سال از اون روز قشنگ میگذره،سه سال پراز شادی وخنده های کودکانه،سه سال پراز استرسهای مادرانه،سه سال پراز دلبرانه هایش ومادرانه هایم،وخدا نعمت رو تمام کرده وآذین بسته شهرم رو با پوششی سپید،تولدت مبارک پسربرفیِ من یا بهتره بگم: تولد ِبرفیت مبارک،نوگلِ برفیِ م...
17 بهمن 1392

تولد سورپرایز

1391/11/19پنجشنبه       درحالیکه دوسال وچهارروز داشتم دوستهای قدیم وهم دانشگاهی مامانم اومدن خونمون وبرای من  ومامانم(به مناسبت خونه جدیدمون) هدیه آوردن .ومامانی هم که مثل من سورپرایزشده بود با کمک من وستایش خونه رو تزیین کرد وخاله سارای گلمم یک کیک خوشگل برامون خرید وبدین ترتیب چهارمین جشن میلادم هم رقم خورد.ممنون خاله های گل ومهربون ان شالله وقتی پسربزرگی شدم براتون جبران کنم.     من خیلی نینیها رو دوست دارم واینجا به اصرارمن خاله هانیه نینی رو گذاشت توی بغلم       اسم این نینی ناز علی جونه وپسمل خاله لیلاست،این اولین ملاقات من وعلی آقا ب...
1 اسفند 1391

2ND BIRTHDAY

1391/11/15یکشنبه       بعد از دوتا جشنی که به بهونه دوسالگیم گرفته شد نوبت جشن اصلی رسید یعنی سالروز دقیق میلادم،به قول بزرگان تا سه نشه ،بازی نشه.     مامان نوشت:     دست بزنید شادی کنید تولده باز جشن وسروروخنده از نو شده آغاز رسیده بازتولدگل پسرما نگاه کنید که مثل یک غنچه شده باز                                              &...
29 بهمن 1391

تولد دوسالگی باتم کارز

مامان نوشت: سلام به روی ماه تک تکتون همتون رو از راه دور میبوسم وخوشحالم که دوستان وفادار ومهربونی مثل شماها دارم. دیر اومدم اماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا راستش تازه دیشب بعد از یک هفته اونم با زور اومدیم خونه خودمون ،بعد از تولد خونه مامانم اینا بودیم به چند دلیل اولیش خستگی ودومیش از شیر گرفتن شاهزاده کوچولومون. خلاصه گزارش این چندروز سه شنبه :جشن تولد چهارشنبه وپنجشنبه:بیهوشی بعد از تولد جمعه:تولد دسته جمعی فرشته های بهمن شنبه:بازم بیهوشی یکشنبه:تولد اصلی محمدرهام جون دوشنبه :بیهوشی اساسی والان درخدمت شما عزیزان بفرمایید ادامه مطلب ...
29 بهمن 1391

جشن قدم

  تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | 18:20 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/14پنجشنبه   مراسم اثر گذاری یه پسر 14ماه و29روزه وای.............اینا دیگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا رنگ پوستم عوض شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به راه رفتنم مربوط نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامانی قرمزش خوجلتره............نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بذار درشوباز کنم!!!!!!!!!!!!!!!!! مامانی بسه بریم بشوریم لطفا...................... آ خ جون بریم شستشو.............. انقدر گریه کردم که مامانی به همون یه برگه رضایت داد وقرار شد بریم حمام حالا حتمامیپرسید این کارا برای چیه؟؟؟؟؟؟؟ داریم برگه یادگاری درست میکنیم.برای چی؟؟؟؟؟؟...
3 دی 1391