اولین محرم زمینی شدنم
اولین روزاز اولین محرم عمرم:
دربامداد ششم آذر که مصادف با اولین روز محرم بود حدودای ساعت 00:53خودم برای اولین بار از حالت چهار دست وپا تونستم بشینم.
همایش شیر خوارگان حسینی:
روز یازدهم آذر صبح زود من ومامان وبابا ومامی جون بیدار شدیم ورفتیم یه جای دور والبته خیلی بزرگبه نام مصلی تهران ومامانی لباسایی که چند روز پیش برام خریده بود وتنم کرد وگفت :
فرشته من امروز تمام فرشته های ایران زمین از طرف امام حسین وعلی اصغر دعوتنامه دارن تا یه لباس واحد بپوشن ویه ذره ای از معصومیت این کودک شهیدرو به تصویر بکشن.
فرشته من این لباس وتنت میکنم واز علی اصغر امام حسین میخوام که همیشه یار ومراقبت باشه.
وقتی رسیدیم اونجا یه عالمهنینی ریز ودرشت ودختر وپسر بودن وبه هممون یه کاور سبز وسربند یا صاحب الزمان دادن ودعامون کردن که ازیارای حق امام زمان بشیم.آمین
توی مسیر برگشت از مصلی کلی توی ترافیک معطل شدیم من بعداز کلی بازی با مامی مهربونم که امروزبرام نذری هم داد خسته شدم وسرم رو روکوله مامان گذاشتم و خوابیدم وبا صدای دوربین ازخواب پریدم .اولش فکر کردم خواب دیدم ولی بعدش مطمئن شدم که کار این مامان سمانه است که بهتر بود خبرنگاری میخوند تا زمین شناسی آخه همیشه اماده ودوربین به دسته.
١٣٩٠/٠٩/١٢هم همراه مامان وخاله سارا رفتیم مسجد محلمون(صاحب الزمان)تا دراین همایش محلی هم شرکت کنم ومنم اولش بازی کردم.
بعدش به یاد لبهای تشنه علی اصغر کوچولو شیر خوردم وخوابیدم تا مامانی راحت عذا داری کنه.
خوب دیگه مراسم تموم شد وبه پیشنهاد خانوم سلطانی به من فانوس دادم تا چند تا عکس نورانی بندازم.
یعنی واقعا این جیز نیست؟؟؟؟؟؟؟
چه جالبه مامان،برام میخری؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خاله جونم شاید برام نخریدن پس لطفا عکس هنری ازم بنداز.
خانوم سلطانی میشه بازم عکس بندازم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟