محلات(قسمت اول)
سلام به روی ماهتون
بایک محمدرهام نامه ی دیگه درخدمتیم.
1393/03/14
رفتیم محلات که شنیده بودیم هلند ایرانه،مهدگل وگیاهه
رفتیم که اینا رو ببینیم
ولـــــــــــــــــــــــــــــــــــی
ادامه درادامه...................
خبری از این خوشگلی ها نبود وشنیدیم که چندین ساله که باغ گل محلات جمع شده ومحدود شده به صدها فروشگاه گل وگیاهی که فکر میکنم توی همه شهرها باشه.
از همین گلخونه ها که گل وگیاه میفروشن
خلاصه رسیدیم به هلند ایران وبعد از اینکه پدرجون کارهای خانه معلم رو انجام داد رفتیم امامزاده یافتیم تا نماز بخونیم یه کمم گرسنه مون شه آخه یه صبحانه ی مفصل خورده بودیم.
اسم ورسم امامزادگان
اینم ضریح دنج وآروم امامزادگان
محراب قدیمی امامزاده که خودش یه پا آثار باستانی بود.
ودستهای دلبرکی که به سوی میز میرود نشانه
و
حالا بیا............
آخه جانکم،امامزاده جای تمبک زدنه؟؟!!
این امامزاده قدمت خیلی خیلی زیادی داشت.طبق کنکاشهای صورت گرفته توسط همسرجونم متوفایی یافت شد ک تاریخ فوتش برای حدود یک قرن پیش بود.ایشون سال 1294فوت شده بود که به قول مهربان پدر(منظور همون همسرجونه)نوه ،نتیجه هاشم تا الان فوت شده بودن وعملا دیگه کسی نبود که بالای اون مزار گریه کنه.
زندگی وپیچیده گیهاش یعنی نگاه ما انسانها!!گاهی میشه به مرگ هم خندید
آرام جانم،روح وروانم زیبا بین باش!!پسرک دل نازک ومهربونم دنیا زیباست اگر زیبا دیده بشه.قربون چشمای قشنگت امیدوارم دیدت به دنیای پیرامونت هرروز قشنگتر از دیروز باشه
درختهای چنار توی حیاط امامزاده هم قدمت زیادی داشتند وفکر کنم عمرشون بالای هزار سال بود
ماه تابانم هزارساله وسلامت باشی،سربلند وبا ابهت به مانند این چنارهای با عظمت
فسقلی ما،اینجا به مقوله مورد علاقه اش یعنی "پرتاب"پرداخت وکلی لذت برد برگهای ریخته از درختها رو جمع میکرد وبه آب روان میسپرد.
خورشیدکم،دلت به زلالی جویبار وبه روانی رود است،غمهایت را به روانی دلت حواله کن تا همیشه شاد وخوشبخت باشی.
وعروسک گرسنه ی من درانتظار یکی از معدود غذاهای مورد علاقه ش.گلپسرم اصلا بدغذا نیست به زور غذا به حلقش میریزیمولی عموما همه چی میخوره.ولی غذاهای موزد علاقه اش دقیقا همونایی هستن که من توی بارداریم خیلی هوس میکردم،ربط داره یا نه ؟نمیدونم ولی دقیقا یکی هستن.
غم من میوه نخوردن پسری هستش
غذاهای مذکور همون غذاهای پیرمردی هستنشامل
آبگوشت،آش،کله پاچه،کوفته ،نون پنیر،کباب
البته سمبوسه،پیراشکی گوشت وماکارانی ولازانیا وکمی هم پیتزا از گروه غذاهای سوسولی
تاج سر:مامانی این دیزیِ من آماده نشد؟؟؟؟
ماه من احیانا فکر نکنی خیلی غر زدی ودستمالها رو نفله کردی هااااااااااااا،نــــــــــــــــــــــــه داشتی برای گذر زمان برامون کردی میرقصیدی(به قول گفتنی:کــــــــــــــــــــورشم اگه دروغ بگم)
بعد از میل غذای داش مشتی ،دستها رو شسته وپروانه ای شکار نمودیم.
عزیزم شادی وغم رو با هم تجربه کرد
شاد بود چون پروانه گرفته وغصه خورد چون پروانه نمیتونست پرواز کنه
محمدرهامم تا تصمیم گرفتی پروانه رورها کنی ناگهان پروانه تقلای شدیدی کرد وبالش پاره شد
با غمی جانکاه باپروانه خداحافظی کردیم
محلات چند تا آبگرم داره که عبارتند از:
دنبه،سودا،رماتیسم،حکیم وشفا
لازم به ذکر است سودا بالاترین دما وحکیم پایین ترین دما رو دارند ودمای آب بین 50تا 100متغیر است.
ما اون روز همگی راهی آبگرم دنبه شدیم وخوش گذروندیم راستش من اصلا تحمل گرما ندارم(خداخودش تو جهنم یه رحمی به من بکنه انشالله)ولی با این حال خوب بود.دورهمی مزه داد
شما گلپسر ومهربان پدرهم که عاشق آبگرمیدالبته حرارت بالای این آبگرم بهت اجازه آب بازی وشنا نداده بود ولی رامسر کلی کیف کرده بودی وهمش میگفتی بریم آبگرم
1393/03/15
اینجا پارک سرچشمه ست،دقیقا روبروی محل اقامتمون بود واین مسئله نویدی بود برای آب بازیهای مکرر شازده ی خونمون
بعد راهی همون باغهای خدا بیامرز شدیم وسر از گلخونه ها درآوردیم
عروس خانوما زبون مادرشوهررو دارید؟؟؟
اینم زبون خودتونماشالله چه طولی هم داره
دوستان یکی پاسخ منو بده لطفا
بعد اگه این عروسه پسردار شه ومادرشوهر شه ،زبونش کوتاه تر میشه وتیغ تیغی تر؟؟داستان چیه!!!
البته ماها هممون عروسهای گلی هستیم ووقتی مادرشوهرم بشیم قطعا مهربون وبینظیریم
این حکایتها برای نسلهای قبل وبعد ما بوده
ولی من به شخصه اعتقاد دارم مادرزدن شدن خیلی غم انگیزتر از مادرشوهر شدنه!!!مادرشوهره حس مالکیت داره وبازبونش ریاست میکنه ولی مادرزن بنده خدا دنیا محبت میکنه ولی آخرم داماده براش جُک میسازه.
البته اینا رو همینطوری میگما،ولی کلا مادرزنها بهترن!!
وقطعا
قطعا
وبدون شک این نامگذاری توسط آقایون انجام شده.چون اسمی از این موجودات پاک وبی گناه والهی روی این گل وگیاها نیست.
عصاره ی وجودم این گوجه زینتی رو پسندیده بود تا براش بخریم وما متاسفانه یادمون رفت
گل خوشبوی من درگلستان
تاج سر:مامانی ببین اینا چه کوچولوئن!!
میخوام بذارمش اینجا بابایی،نظرت چیه؟؟
وشگفتا
که عروسک من میوه خوردوگفت:
به به چه توتاش خوشمزه ست،من توت خیلی دوست دارم
جوجه پرطلا شاخه شکسته ای پیدا کرد وهی میزد توی آب ومیزد زیر درخت
ازش پرسیدم چه میکنی؟؟؟
گفت:دارم زیر درخت رو جارو میکنم توت ریخته خیلی کثیف شده
موقع ادای کلمه ی کثیف قیافتو یه جوری میکنی که میخوام یه لقمه ت کنم
مادرفدای این همه ذوق وخلاقیتت(بازم قضیه سوسکه ست!!)
علیرضا باشی،عکاس باشی این عکس است
ویک امامزاده ی دیگر کشفیدیم برای انجام فریضه ی الهی
امامزاده خیلی باصفا وبالای کوه بود
مادربه قربون پسرکوچولوی مستقلم
ورودی
شجره نامه
شرح حال امامزادگان
خوشگل ِ سرخلوتیانم
خاله سارا بهت پول داد تا بندازی توی ضریح،همین امر موجب بیچارگی ما شد،خدا بهمون رحم کرد کوتاه اومدی وگرنه داروندارمون رو میریختی توی ضریح
خدا به حق همین سه امامزاده حافظ ونگهدارت باشه پسرکوچولوی من
آرامِ جانم!!!!!!!!اومدی زیارت یا که تبلت بازی؟؟؟
ایوان باصفای امامزاده که مشرف به شهر وسر سبزیهاش بود
یک ثانیه آروم وقرار نداری،آروم جونم؛هزارالله اکبــــــــر
روح وروانم میدود
سرمست میشود از دیدن اردکها
ودنبالشان میدود
ودوان دوان غر میزند که
چرا فرار میکنید؟؟؟میخوام بغلتون کنم؟؟؟ای بابــــــــــــــــــــا
واز دستشان ناامید میشود و....
به سراغ مرغهای بینوا میرود وباز میدود ومیدود ومیدونــــــــــــــــــــــــد
تا به فکر فرو میرود وبیخیالشان میشود
ومیرود به سراغ مقوله ی جذاب آب بازی
واما روایت این کلاه:
پارک سرچمه یک حوض استخر مانند بزرگ ونسبتا عمیق داشت که وقتی پسرک داشت سنگریزه به داخلش پرتاب میکرد !!!باد نابه کاری وزیدن گرفت وکلاه محترم رو باد برد وانداخت توی آب
وشنیده میشد صدای زجه ی پسر بچه ی سه ساله ای که فریاد میزد کلام،کلامو باد برد وبا سرعت رفت که خودش رو بندازه توی اون آب نسبتا عمیق شاید برای نجات کلاه وشاید هم برای همدردی
دراین هنگام مادر پسرک قاط زدندی،وجیغ زنان وپسرکشان از لبه ی حوض به محوطه فرموندند: به جهنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم !!!!!!!گریه نداره که!!!!!!!خودتو میخوای به خاطر یه کلاه بی ارزش به کشتن بدی.
وپسرک شاکی شدندی وجیغ زدند که:
نگو به جهندم!!!!!!!جهندم حرف زشته
خلاصه که وابستگی پسر به کلاه قرمزش مادر را وادار به دراز کشیدن وآویزان شدن از پا نمود تا کلاه پسری نجات یابد.
وکسی چه میداند!!!!!اگر خاله ی پسرک پای مادر را نگرفته بود مادر یک شنای دلچسب درآن آب نه چندان تمیز مینمود وگرچنین میشد توفیق اجباری حاصل میشدندیالبته درصورتی که از با مغز وارد آب شدن جان سالم به در میبرندندی
بعد راهی آبگرم شفا شدیم که خیلی از دنبه تمیزتر بود وقابلیت خنکتر کردن آب روهم داشت واینجا دیگه پسرک نتونسته بود فرار کنه وبابایی حسابی شسته بودش،صد البته دمای آب از آبگرم دنبه بیشتر بود
ادامه دارد......