مسارفت مهشد(پشت صحنه)
پدروپسر به دنبال جای مناسب برای نشستن
وهمچنان استاد عکس خراب کردنی ماه تابانم
داشتی این حرکت رو انجام میدادی که مسئول پارک برات یه صووووووت محکم زد وچنان ترسیدی وبهت برخورد که حد وحساب نداشت.
قربونت برم پسرک نازنازی من
اینجا داری داد میزنی:
ماااااااامااااااااااااان کمک !!!!الان خورشیدکمو میخوره
خودت خورشیک رو میبردی داخل قفس وتا حیوونا نظرشون جلب میشد ومیومدن سمتت سریع میاوردیش بیرون ولی این سری یه کم خطا داشتی وخورشیدک دور میله تابونده شده بود وشما کلی وحشت کرده بودی که نکنه لاما اونو بخوره!!!!
تازه بعدشم کلی به لامای بیچاره چشم غره رفتی
قربون پاهای کوچولوت که به رکاب نمیرسه
اینجا دستور دادی که اسبه بدوئه
قربون پسرشجاعم برم
خنده ی رضایت منو ببین!!!!!
همیشه قوی وشجاع باش رهام پهلوان وهمچون نامت دلیر وشکست ناپذیر
زین پس من وبابایی یه خاطره فراموش نشدنی از باغ وحش مشهد داریم.
گفتم که باغ وحش پرازعرب بود ویه آقای عرب بی ادب از کنار من رد شد وبهم گفت:
به از شمس
اولش یه کم گیج وویج شدم ودقایقی بعد تازه فهمیدم چی بهم گفته!!!دیگه از خنده روده بر شدم،برای بابایی هم تعریف کردم اولش غیرتی وعصبانی شد ولی بعدش از خنده ی من خنده ش گرفت.
از اون روز توی گوشیش اسم منو از گل همسر وسوگلی به""به از شمس"" و""به از قمر""تغییر داده
همشم بهم میگه:
به از شمس
به از قمر
به از همه
پ ن:
امروز که این خاطراتت رو با تاخیر دوماهه ثبت کردم روزعرفه س خیلی دوست دارم برم مسجد ولی متاسفانه از پریشب اسهال استفراغ ویروسی گرفتی همراه با یک تب شدید که خداروشکر از دیشب قطع شده وحالت خیلی بده عزیز دلم.الانم خوابیباهر مریضیت دلم هزارپاره میشه
التماس دعا دوستای گلم،عیدتونم مبارک
تا درودی دیگر
بدرود