نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

اولین دیدار93فرشته های بهمنی

1393/2/20 13:31
605 بازدید
اشتراک گذاری

باغ ایرانی وبوی فرشته های سه سال وسه ماهه ای که با بوی عطر بهاری عجین شده،میدانید چه صفایی دارد؟؟

فرشته ها-93

اگر پنجشنبه 1393/02/11از باغ ایرانی گذر میکردید سرمست از این حضور کودکانه وطراوت بهارگونه میشدید واز دیدن این همه عظمت مخلوقات خداوندی سرمست میشدید،سرمست ومسرور درحدی که دلتان میخواست همانجا سجده بزنید وشکر بگویید خالق بی همتا را برای آفرینش این همه زیبایی وپسرانی که نعمت اند ودخترانی که برکت اند.

خدایا به حق تمام خاطرات شیرینی که برای من ودوستانم از بارداری گرفته تا حال واینده از این فرشته ها رقم زدی وخواهی زد،خودت حافظ ونگهبانشان باش ودستشان رارها نکن ولحظه ای به حال خودشان وامگذارشان.

فرشته ها-93

بامحمدرهام نوشت درادامه منتظر حضورگرمتان هستیم

 

محمدرهام نوشت:

من ومامان سمانه زودتر از همه رسیدیم ومشغول مقوله ی جذاب وشیرین اب بازی شدیم.

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

آخه چطوری اسم این فسقلی ها رو گذاشتن فواره؟!؟!؟!؟!؟تعجب

فرشته ها-93

فواره یعنی ایـــــــــــــــنآرام

فرشته ها-93

یا این

فرشته ها-93

این زاویه شم خوبه!!خنده

فرشته ها-93

ویا حتی بلند تر از اینهازیبا

فرشته ها-93

با توانایی چرخش وآب پاشی در محدوده چرخشی ِ 360درجه

فرشته ها-93

ای بابا خورشید خانوم باز با من فیس تو فیس شدی؟متفکر

فرشته ها-93

وقتی مهنــــــــِس من باشم،فواره قابلیت قطره پاشونی هم پیدا میکنه!!خندونک

فرشته ها-93

وخدا انگشت را آفرید تا خلاقیتها شکوفا شود!!تشویق

93

تو دیگه خیلی بیحالی،پاشو تنبــــــــــــــــلخواب آلود

فرشته ها-93

بالاخره هرکاری سختی های خودشو داره،خیس شدن وآفتاب خوردنم از سختی های کار ما آق مهندساسزیبا

ومن مردی قوی هستم،چهره در هم کشیدنم از اعتراض نیست از پختگیه جانـــــــــــمگیج!!!بعلـــــــــــــــهزیبا

فرشته ها-93

وقتی میبرنم حمام ومیخوان سرمو بشورن چنان شیون والتماسی راه میندازم که لطفا سرمو نشوریدگریه ومن خوشم نمیادعصبانی وفلان وبهمان.

حالا خودتون تصور کنید شیطانچهره ی بهت زده ی مامانم روتعجبوقتی دید من با مشقت میخوام سرمو بشورمقه قهه

فرشته ها-93

خب اگه نظر کارشناسی بنده رو بخواینراضی،واقعا حیفه که فواره های جلوی عمارت باغ اینقدر بی حس وحال باشن!!نه

طرح پیشنهادی من اینـــــــــــــهبغل

فرشته ها-93

خب برم سرکشی به محوطه ی بازی واشکال یابی مهندسی ومعماریخنده

فرشته ها-93

خب حالا وقتشه این آسان رو ها رو چک کنم!!زبان

یوهوووووووووووووووووجشن

فرشته ها-93

ومامان عکاسی که میگه:

به کجا چنین شتابان دلبندم؟؟؟؟

وهـــــــــــــی عکس میگیره وزوم اوت وآن میکنه ومیگره ومیگیره وخسته هم نمیشهعصبانی

فرشته ها-93

بیا دیگه مامانــــــــــــــیخسته

فرشته ها-93

ومیدوییــــــــــــــم ومیدوییــــــــــــــــــــــمتشویق به اندازه ی کل روزهایی که درخانه حسرتش به دلمان میماندغمگین

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

خب قطعا این قسمت خیلی اگاهانه وعلمی طراحی شده،چرا؟؟

الان میگم خدمتتون

میدونید که ما خردسالان تا 7سالگی سالاریم وبه هرچی میخوایم میرسیم یعنی بایـــــــــــد برسیماجازهمعمار محترم قطعا این فضاها رو طراحی کرده تا اگه بچه یی هوس کرد برگ گلهای اون سمت دیوار رو نوازش کنه به هدفش برسهعینک

ودرضمن به والدین هم توجه خاصی شده ،چون سکویی برای ایستادن بچه ها برای نیل به هدف طراحی شده تا دیسکهای کمر والدین نپره بیرونخندونک درضمن میتونن از حفره های مجاور دست دلبندشون رو تماشاکنن ونگران نباشنچشمک

احسنت به این فکر خلاق وهوشمندانه این معمار،بزنید کف قشنگه رو به افتخارشتشویق

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

به به بازم اب بازیزبان

فرشته ها-93

خب عسل خانم رسید بریم استقبالش وگپ وگفتی با هم داشته باشیممحبت

این عکسو برای درک حس مامانم از اینکه هی تق وتق عکس میگیره خودم به صورت خودجوش ومستقل از عسل گرفتمتشویق

فرشته ها-93

بعد مایا جون به جمع ما اضافه شد وسه تایی توپ بازی کردیم تا بقیه ی دوستامون بیانبوس

فرشته ها-93

خب یه کم دراز بکشم،اگه براتون سوال شده که لباسام چرا عوض شدن باید بگم خدمتتون که چقدر مامانم اون روز حرص خوردگریهحتما میپرسید برای چرا!!!(جمله ی سوالی این روزهای من)؟؟؟

مامان من همیشه یه بغچه لباس برای روز مبادا همراهش میاره که بُعد مسافت ِجایی که میریم حجم این بغچه رو تعیین میکنه،به قول بابایی بخوایم بریم سفر حدودا یه وانت میشه حجم این وسایل وتجهیزاتقه قهه

از قضا اون روز قبل از خروجمون دل زد به دریا وکیفشو تخلیه کرد وفقط یه دست لباس تو خونه یی برام برداشت،هواهم بسیار عالی بود وبه منم اجازه داد تاحسابی آب بازی کنم چشمتون روز بد نبینه خطابه محض خیس شدن لباسای من خورشید خانوم قائم موشک بازیش گرفت وهوا ابری وبادی وبارونی شدسوتحالا جرات دارید تصور کنید چهره ی مغموم مامان سمانه روترسولباسامم به یه درخت گره زده بود تاخشک بشن کچلولی چون حوصله نداشت از اون صحنه عکس نداریمخندونک

فرشته ها-93

دیگه تقریبا همه ی دوستای گلم اومدنبوس

از راست تصویر:

من-مایا -سام-عسل

این قرار به افتخار شازده سام که از کردستان اومده بود برپا شدبوسمن وسام اولین بار بود همدیگه رو میدیدممحبت

فرشته ها-93

بازم از راست:

من درحال جهیدن-عسل-مایا-سام-ارشان ودوست نیمخیزم آراد

من وآراد کلی روی این سکوها مانوردادیم وخوش گذروندیمبغل

فرشته ها-93

علت تاری عکسها میدونید چیه؟؟

اثار انگشتان ِ عکاس کوچولو روی لنز

فرشته ها-93

آویناجونم به جمعمون اضافه شدمحبت

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

بچه ها منم بیام؟؟

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

ای کاش رد میشدم ومیتونستم از اینجا بپرم پایینقه قهه

فرشته ها-93

دوستان ِمن بازی رو نباید به وسایل بازی محدود کرد،ماباید از تمام امکانات اطرافمون بهره ببریمدلخور

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

خب حالا میریم وارد پروسه ی گیاه شناسی وخاک شناسی میشیمهیپنوتیزم

فرشته ها-93

تعجب نکنید!!نهمامان سمانه نه تنها دعوام نکرد خیلی هم خوشحال شد که من جلوی چشماش مشغول بازی شدم ودیگه مجبور نبود هی کله شو 180درجه بچرخونه یا دنبالم بدوئهخنده

فرشته ها-93

وعسل خانمی که وارد گود میشهتشویق

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

مامانی بیا سنگ بخور،اینا مثلن کیکه همین الان از تو فر آوردم خیلی داغه ،مواظب باش!!دروغگو

مامان:پسرم خودتم بخورزبان

نه نـــــــه نــــــــــــــــــــــهنهمن رجیم دارم!!

فرشته ها-93

من ومحمدمهدی

فرشته ها-93

وبازهم اب بازیتشویق

فرشته ها-93

وعسل خانمی که از کمبود لباس من خبر نداشت ومن رو خیس کردعصبانی

فرشته ها-93

خب همه ی دوستامون رفتن وما موندیم منتظر آقای پدرغمناکتوی این فاصله اب بازی وتوپ بازی کردیممتنظرمامانم این سری توپم رو برام آورده بودتشویق

فرشته ها-93

راه رفتیم واز این کارهای نمکی انجام دادیم ودلی بردیم از مادر که نگوووووووووفرشته

فرشته ها-93

یک شوت جانانهتشویق

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

فرشته ها-93

ودختری که با عشق من ومامان رو تماشا میکرد به پیشنهاد مامان وارد بازی شد وشد حریف من!!!!بی حوصله

فرشته ها-93

ولحظه ی دیدار من ومهربان پدرمحبت

فرشته ها-93

وطبق روال هرروزه پرتاب شدم به آسمان وکنده شد دل مادر از جاکچل

فرشته ها-93

عشقولانه ی پدروپسریمحبت

فرشته ها-93

مراحل بالارفتن از سکوهیپنوتیزم

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

شوخی های پدروپسریتعجب

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

ویک عکس یادگاریبغل

فرشته ها-93

اینم مامانای بهمن 89وسه تا از نی نی ها

فرشته ها-93

 

فرشته ها-93

روز خیلی خوب ومتنوعی بود،همه جور بازی وتفریحی داشتم وخیلی بهم خوش گذشت.از همه مهمتر بعد از ماهها دوستامو دیدم واز با هم بودن لذت بردیممحبت

مامان نوشت:

دلبرکم،روزی میرسد که بزرگ میشوی ،روزی میرسد که امروزهایت دیروز میشوند وخاطره به حساب می آیند.درست مثله روزیکه برای اولین بار حست کردم،درست مثله اولین لحظه ی دیدارمان،چه فندقی بودی عزیزکم وروزهای بزرگ شدنت چه شیرین گذشت وخاطره شد،هنوز هم  برایم فندقی !جانِ مادر.

روزی میرسد که انگشتت به قدری قوی وبزرگ میشود که دیگر هرگز داخل آب نماها نمیرودچشمک،وخواهد رسید روزی که دستت از حفرات دیوار چینها گذرنکندزیبا و روزی میرسد که معماری هم حسرت بعضی کارها را به دلت میگذارد.خطا

پس بچرخ وبگرد وتجربه کن که خیلی زود دیرمیشود.

93

تا میتوانی برایم ناز کن وعشوه بیا،چون این نیز بگذرد روزی که من نیز خاطره میشوم دیگر مجالی برای این دلبریها نیست.بوس

فرشته ها-93

از خدا بهترینها را برایت آرزو میکنم ،بهتــــــــــــــــــــرینمبوس

فرشته ها-93

طلا وگوهر رهام منه

ازهمه بهتر رهام منه

فرشته ی آسمون که رو زمینه رهام منه

قربونت برم که تو هم این شعر رو برای من میخونی وبه جای رهام از مامان استفاده میکنی.منم به عنوان ختامه میگم:

رهام رهام جونــــــــــــــــــــــــــــــــــم

رهام رهام عمــــــــــــــــــــــــــــــــــرم

رهام رهام عشقـــــــــــــــــــــــــــــــم

بدرود وحق نگهدارتونمحبت

پسندها (3)

نظرات (8)

مهسا
20 اردیبهشت 93 11:49
عزییییییییییییییزم چه جای قشنگی چه مامان پسر گلی معلومه حسابی بهتون خوش گذشته امیدوارم سمانه جون روز به روز بزرگ شدن پسر خوشگلت ببینی و حسابی کیف کنی من که آرزوم نویان مرد بشه من دستش و بگیرم با هم قدم بزنیم البته اگه دخترا بزارن پس شمام با سر شستن مشکل دارین ما که همش با جیغ و داد و گریه سر میشوریم قبل حموم اتمام حجت میکنه فقط سرم و نشور باشه سمانه جونم خوشحال میشم یه بار بچه هارو با هم ببریم بیرون نویان آخه اینجا خیلی تنهاست
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
جای شما خالی عزیزم خخخ به قدم زدن فکر نکن چون دخترا نمیزارن عزیززززززززززززززم بله ما یک سالی هست این مشکلو داریم،دقیقا محمدرهامم همینه خیلی هم عالی،حتما عزیزم،هرروزی راحتی با هم قرار بذاریم خوشحال میشم روی ماهتو با گلپسرتو ببینم
mally
20 اردیبهشت 93 16:20
واسه این مامان و این پسر مهربون و شیرین زبون
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
فدات بشم دوست خوشگلم،عروسکتو ببوس
محبوبه مامان الینا
22 اردیبهشت 93 12:06
سمانه جون محشر به تصویر کشیده بودی اما با نوشته های آخر بدجور دلم گرفت مخصوصا قسمت دلبری برای مادر انشاله همیشه کنار هم باشین و همیشه شاد باشین عزیزم
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
فدات شم دوست گلم،راستشو بخوای یه مرتبه از دلم بلند شد همیشه تو دلم میگم میگم تا میتونی برام ناز کن که تا من هستم نازت خریدار داره!!!!یهویی حسمو نوشتمخودمم دلم گرفتولی تا بوده همین بوده شرمنده که ناراحتت گردم عزیزم
مامان کیان کوچولو
22 اردیبهشت 93 17:28
عزیزم خیلی خوشحالم ک بهتون خوش گذشته و... واااای ماشالله چقدر شیطونی کرده عزیز دلم ... چقدر آب بازی ... خدایی خیلی اعصاب قویی ای داری عزیزم ... ماشالللهههه البته منم دارم کم کم همینجوری میشم ینی چاره ای به غیر از این نداریم ..
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
مرسی سمیه جون لطف داریهمون دیگه
✿✿✿ الهه مامان روشا جون✿✿✿
26 اردیبهشت 93 0:08
وای چه قرار خوبی.آفرین به همتتون امان از این اب بازی بچه ها که تمومی ندارهسمانه جون میگم من بعد از این موقع شستن سر گل پسری بدو ببرش باغ ایرانی و کار رو تموم کن سمانه منم هر جا میرم کامیونی لباس و وسیله با خودمم میبرم.شوهرمم انقدر میخنده. وای خدااااااااااااااااااااااا بابا علیرضا چه جوری محمد رهام ما رو بلند کرده از کمر شلوارش گرفته وای جملات اخرت اشک منو درآورد "روزی که من نیز خاطره میشوم"عین واقعیته . زندگی شهد گل است زنبور زمان میخوردش انچه میماند عسل خاطره هاست. خداکنه همه آدمها بتونن خاطرات خوبی رو از خودشون به جا بذارن. ایشالا 120 سال سایه ات بالای سر گل پسرت باشه دوستم.
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
خخخخ اره خداییش باید شامپو ببرم همونجا بدم سرشو بشوره بچممم بله این بابا علیرضا وپسرش هرروز قلب منو میترکونن با این کاراشون جالب اینجاس که وقتایی که همسر ملاحظه منو میکنه محمدرهام خودش پیشنهاد میده به باباش ممنون همچنین شما دوست گلم
شقایق.مامان حباب
30 اردیبهشت 93 16:15
به به چقــــــــــــــــــــــــــــدر قشنگ. خیلی خوبه این قرارا. عکسا هم محشر بودن. خاله جونم مهنس شدنت مبارک خخخخخ راستی منم آهنگ آخرتو زیاد واسه ارشان میخونم. خدا خیر بده این حامد پهلان و با آهنگش خخخخخخخخخخخخخخخ
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
ممنون خاله جونم،اره واقعا دستش درد نکنه
نى نى عسلك
9 خرداد 93 18:35
جانم اب بازى!چه گردش پر وپيمونى بوده! اخ من كه از اين بالا انداختن ها خاطره خوشى ندارم ان شالله زودتر گل پسر بزرگ بشه ووزن محمد رهام جون اونقدر بالا بره كه بابا نتونه بندازتش هوا!
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
وااااااااای اره به خدا قلبن وایمیسته!!الهی آمیـــــن
❤مامان محمد و ساقی❤
25 خرداد 93 22:24
سمانه جون متاسفانه عکسهای این پست برام باز نشد ولی چقدرررررررررررررر این پسر کوچولو عاشق آب بازی هستش قسمت اول پست که دعا کردی خیلی ذلنشین بود و میگم " آمین"
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
آخی،حیف!!! آره مینا خیلی ،عاشق آب بازیه ممنونم ازت