مردادانه
سلام ماهکم
سلام دوستان گل که درنبودمون جویای حال واحوالمون بودین.
ازمرداد حال بابابزرگم ناخوش بود وهمش بیمارستان بود.
ولی بود،حضورداشت،مهرش از چشمای بی حالشم حس شدنی بود.
بودوکنارش کلی خاطره هم بود.
یکم مرداد روز عقدآسمونی دایی جان وزندایی بود،شانزده مردادزندایی مهدیس رو پاگشاکردیم وبابابزرگ مهربونم زنگ زد ومعذرت خواهی کرد که نتونسته بیاد.
از اون روز عکسی ندارم ،از این کوکی ها هم زندایی جون عکس گرفته.
22مرداد حنابندون اقا سعید برادر زندایی مهدیس بود و28 هم عروسیش.
26 مرداد هم روز دختر بود وما برای زندایی جانمان کیک پختیم.
وقتی پاهای کوچولو به کمک دستان کوچولو میان تا توانی برابر با توان همزن ایجاد بشه.
24 مرداد هم رفتیم خونه ارشان جون دوست بهمنیت ودیدارها تازه شد.
باقی عکسها درادامه مطلب
اتاق ارشان درحال انفجار
خاله مرضیه خیلی زحمت کشیده بود.دستش طلا
بالاخره تونستم راضیت کنم دست از بازی برداری ولباس راحتی بپوشی.
خاله شبنم مسابقه برگزارکرد وبه همتون یارمهربان(کتاب)جایزه داد.
ویک تولد گروهی به مناسبت 4سال ونیمه گیتون برگزارکردیم.
نوبتی شمعها رو فوت کردین.
ویک بارهم همگی باهم که ماه پسر من از قافله جاموند.چون محوتماشای رادمان شده بود.
پشت صحنه:
عکاسی از یک عدد پسر بچه کاریست بس طاقت فرسا!!!!!!!!!
حالا شما تصور کن تعدادشون زیاد شه.
ارشان،رایان،محمدرهام منو ببینید میخوام عکس بگیرم،اینم شد نتیجه ش
ووقتی شهامت به خرج میدین واین همه نی نی هونتون دعوت میکنین منتظر یه همچین صحنه هایی باشین.
باتشکرفراوان از مرضیه جون که این روز خوب رو برای ما رقم زدن.