وداع با *2*
سلام ودرود برنگاههای گرمتان وقلبهای پرمهرتان
عزیزکم،ماهکم،دلبرکم،پرنس مه روی من
29ماهه شدی
مبارکت باشه خوشگل مادر الهی همیشه تندرست وشاد باشی.
پرنس رهام نوشت را درادامه مطلب ببینید
مامان سمانه صبح که چه عرض کنم ظهر از خواب بیدارم کرد وگفت پاشو پسرم امروز تبلکته باید بریم خرید کنیم.
تازه فهمیدم دلیل اصرار دیشب مامانم از اینکه ساعت 3صبحه بخواب فردا کلی کارداریم چی بوده!!
منم سرمست از جشن درراه بعد از کمی ناز وعشوه رفتم بغل مامانم تا حاضر شیم وبریم خرید.
این کیک خرسی رو هم که مشاهده میکنید مامانم برام پخته وهمش میگفت:
نازدونه ببخش از این بهتر بلد نیستم تزیینش کنماصلا خوشگل نشد
من:عزیزم کیکت خیلی خوشگله،عزیزم دوست دالم،ببین چه کیک خوشگلی پختی
مامان:بعدشم از شوق
وقتی مامان بانهایت دقت موقع گاناش کشی کیک سرشو به خرسی نزدیک کرده بود،محکم گرفتمشو گفتم:
گرفتمت مامانی،نمیذارم بری تو کیک!!غَق(غرق)میشی
واینگونه شد که صدای درهم شکستن استخوونام را با گوشهام شنیدم،بسکه توسط ایشون چلونده شدم.
لازم به ذکره که من توی تمام مراحل پخت وتزیین کیک روی یک صندلی بر کارمامانم نظارت میکنم تا مبادا اتفاقی براش بیفته مثلا"همین نجات دادن اخیرم از غرق شدگی درگاناش مذاب
این ابمیوه رو هم خودم انطباق(انتخاب) کردم
منتظر رخصت مامان سمانه برای فووووووتیدن
حالا
3
.
2
.
1
فقط داشته باشید تشعشعات نوری را
فقط عدد2 خاموش شد ،این نه تا شمع چرا خاموش نمیشن؟؟
رقصاندن شعله ها درهوا،یه همچین هنرهایی دارم من!!
هوراااااااااااااااااااااااااا
29ماهه شدم
تبلک مبالک.....تبلک مبالک
واقعا چرا اینا خاموش نمیشن؟!؟!؟!؟!؟!
اِ....اِ....مامان سمانه اینا دوبائه ئوشن میشن
بازم فووووووووووووت
بازم روشن شدن که عجباااااااااا
خونمون پرازدود شده بود
مامانم میگفت: این شمعا خوبیش اینه که خودش روشن میشه وما دیگه همش دست به کبریت نیستیم تا شما فوووت کنی،بدی بسیار بزرگشم اینه که خونمون پردود شد یعنی اگه سیستم هوشمند داشتیم قطعا فعال میشد وآبیاریمون میکردتازه تا آخرین ذره اشم میسوخت طوری که پایه هاش آتیش گرفت ومامانی با پنس درآوردشونو وسریع روشون آب گرفت!!!شمع جادویی به این با وجدانی ومسئولیت پذیری ندیده بودیم
خداحافظ ماهگردهایی که دهگانتان *2* بود.سلام بر *3*
خدایارو نگهدارتون