❤تولد یک فرشته❤
❤از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز
شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در
اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . .
تو بهترین همدم منی وبه واسطه تو من لایق
نام مقدسی شدم
نام نامی *مادر*
من با تو مادر شدم
سومین سالروز تبلورت مبارک
سومین سالروز مادرشدنم مبارک
اینم عکس ماهت توی متولدین امروز عزیز دل مادر
درادامه مطلب یاد ایام داریم
نوگلم این جواب آزمایشی هستش که حضورت رو توی وجود مامان
بهمون اعلام کرد.
این دکتری که اسمش بالای برگه س یه پزشک عمومی بود رفتم وبهش
گفتم برام آزمایش بارداری بنویسه وقتی جویای تاریخ وحالتهام شد کلی
مسخره م کرد که الان زوده ونشون نمیده!!گفت به اصرار خودت آزمایش
مینویسم ولی فردا نرو اگه تا یک هفته ی دیگه چیزی ندیدی برو!!
ولی قلب من گواهی میداد که هستی وبودی عشق مادر
البته من از یک هفته قبل یعنی 14خرداد 89 ویارم به طرز وحشتناکی شروع شده بود واین نیز دلیل محکمی بود بروجود یک فرشته
شب بابایی از سرکار با گل وشیرینی ویک ربع سکه آمد خونه،استقبال
بینظیری بود
چند وقت بعد از آثار قدوم مبارک تو بابایی مدیرمالی شد گلِ نازمن
سونوی هشت هفتگی واولین اعلام تپشهای قلب کوچولوت به مامان
سونوی تعیین جنسیت
توی تصویرسمت چپ صورت ماهت مشخصه.
قبل از این سونو بابایی گفت اگه نینی پسر باشه برات سه سکه تمام بهار آزادی میخرم واگه دختر باشه برات زنجیر میخرم.منم اولش الکی بهش گفتم دختره ولی خداییش ناراحت نشد ولی وقتی گفتم پسره بال درآورد رفت اسمونالبته ناگفته نماند که من هیچ هدیه ای دریافت نکردم
از خوشقدمیت هرچی بگم کم گفتم روز 15بهمن ما قرارداشتیم برای قولنامه خونه،که ناگهان از 4صبح شما اعلام کردی که میخوای به دنیا بیای!!
ساعت 10پدرجون من وبابایی ومامی جون رو برد بیمارستان ومن همش میگفتم الان ساعت 11میشه،توروخدا برید دیگه!!
خلاصه با اصرار من پدرجون وبابایی روانه بنگاه شدن وسالروز خرید خونه مون با سالروز میلاد شما یکی شد نفس مامان
اینم شناسنامه ت گل من
پدرجون زحمت عقیقه ت رو کشید ومارو شرمنده کرداز وقتی هنوز زمینی نشده بودی تصمیم گرفته بودیم به جای قربونی برات عقیقه کنیم که شکر خدا میسر شد.
عروسکم،ماهکم،دلبرکم،چراغ خونه م،آرام جانم
خوش آمدی
به دلیل شرایط پیش اومده برای مامانبزرگت برنامه تولدمون کنسل شدولی بابابایی برات برنامه ریزی کردیم که حسابی بهت خوش بگذره،یه کیک خوشمزه ولی نه چندان زیبا(درحد توانم)برات درست کردم تا شیرین کننده مجلست باشه عزیزدلم
امیدوارم روزخوبی درانتظارت باشه وحسابی بهت خوش بگذره
پ ن:
از خاله فاطمه عزیزم که دیروز بهم زنگ زد وجویای احوال مادرشوهرم شد وتولد یکی یه دونه م رو تبریک گفت یک دنیا ممنونم.
از دخترخاله گلم که اولین تبریک وبلاگی رو به نام خودش ثبت کرد ممنون وسپاسگذارم.
از الهه جون مامان روشای عزیزم که امروز توی یک شرایط خاص وبحرانی بهمون زنگ زد وتولد نازدارم رو تبریک گفت بینهایت ممنونم.
الهه عزیزم وروشا جون چندوقتیه شمال زندگی میکنن واز جمعه صبح که بارش برف شروع شده بود برقشون قطع شده بودوبه اصطلاح برفگیر شدن ودرشرایط سخت به سر میبرن،الهه جون با آخرین ذرات شارژ موبایلش به ما زنگ زد تا تبریک بگه حتی وسطهای صحبتش گوشیش خاموش شد،هرگززززززززززززززززز این محبت ومهربونیش رو فراموش نمیکنم وبرای خودش وروشا جون بهترینها رو آرزو دارم.
از خدا ی بزرگ بینهایت ممنونم که محمدرهامی به من امانت داد و من رو غرق شادی کرد،سال به سال هیجانم بیشتر میشه،از شدت خوشحالی خواب از چشمام پریده،خدا یا بینهایت شکرت