نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

کارگاه مادروکودک(جلسه دوم)

1392/6/25 0:45
695 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ودرود فراوون

 

1392/0610یکشنبه

 

وقتتون بخیر وخوشی

 

توی این جلسه از کلاسمونم مثل جلسه قبل شعر خوندیم وبازی های تحرکی واحساسی انجام دادیم.البته ما یکی دوساعت زودتر میریم تا شما تاج سرم توی محیط بازی کنی وبعد که کلاس شروع میشه حواست به کلاس باشه البته کاملا اینطور نیست ومنم برام اهمیتی نداره چون مهم شاد بودن ولذت بردنته ماه من.

جلسه دوم

 

بفرمایید ادامه مطلب درخدمت باشیمقلب

 

 بازی عمرمن ورایان جون قبل از شروع کلاسشونقلب

جلسه دوم

 

جلسه دوم

 بعد همراه خاله زهرا ورایان رفتیم پارک وبا گُبه میشکیه آشنا شدیم

جلسه دوم

 ماهکم خیره به گُبه میشکییه

جلسه دوم

 ودرحال برقراری ارتباط

جلسه دوم

 دعوت برای خوردن خوراکی مورد علاقه ات(پفیلا)

http://mysweet2011.blogfa.com/

وآغاز مراسم پذیرایی عسلکم از گُبه میشکییه

جلسه دوم

درست بعد از این عکس یکی دوبار سر پیشی رو ناز کردی واونم ترسید ویه کوچولو پرید عقب

واااااااااااااای که مردم از ترس ولی چون ایمان دارم که نباید ترسهای خودم رو بهت انتقال بدم سکوت کردم وبا یه مکث کوتاه ،آب دهنم رو قورت دادم وادامه ماجرااااااااااااااااااا

تا بوده همین بوده،پشت هر پسر شجاعیه یه مادر شجاع بودهچشمکخدا کنه برات مادر شجاعی باشممژه

جلسه دوم

وجناب پیشی درحال میل پفیلا

گربه گیاهخوار ندیده بودیم که دیدیم!!!!!!!!

جلسه دوم

 

جلسه دوم

عسلک من وعسل

جلسه دوم

عزیزکم ورایان

جلسه دوم

 

جلسه دوم

خوشگلا اول یکم برج سازی کردن وبعدشم دومینو بازی کردن.

جلسه دوم

 

 

جلسه دوم

 

جلسه دوم

ونهایت همگی به خاله ناهید کمک کردن تا چوبها رو جمع کنن ومشارکت وهمدلی توی وجودشون نهادینه بشهقلب

جلسه دوم

بعدم کاردستی ولذت بردن از اثر خلق شدهماچ

جلسه دوم

اینم خسی محمدرهام ساز

جلسه دوم

 

بعد از کلاس توی راه برگشت داشتی با ویانا لبه باغچه ای که حدود 40-50سانت ارتفاع داشت بدو بدو میکردید که یه مرتبه حواست پرت شد وافتادی ویه غلت اساسی روی سنگفرشهای تیز ولبه دار اونجا زدی مردم وزنده شدم به خدا.

دستهات خراشیده شد وسرتم قلمبه شد.سرراه به دوتا دکتر نشون دادم وگفتن 90درصد چیز مهمی نیست ولی بهتره 24ساعت تحت نظر باشه.

اون شب تا صبح از دلشوره خوابم نبرد ومدام چکت میکردم وفقط خدا وبابایی میدونستن که توی اون 24ساعت چی بهم گذشت.عروسکم ،ماهکم،دلبرکم جاااااااااااااااااااااااااااان مادر یه کم بیشتر مواظب خودت باش.

 

بهروز وسلامت باشی همدم کوچکمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان حسام كوچولو
25 شهریور 92 1:09
مثل هميشه خوش تيپ و بانمك و شيطون


ممنون بابت ابراز محبت ولطفت خاله جون
محبوبه مامان الینا
25 شهریور 92 9:54
چه خوب محمدرهام جون رو میبری این کلاسها سمانه جون
عاااااااااااااااااااشق عکس دوم و سوم شدم
راستی سمانه جون قصد داری موهای محمدرهام رو بلند کنی؟ من پسربچه هایی که موهاشون بلنده رو خیلی دوست دارم
ای جانم عزیزم جیگرم کباب شدخداروشکر که موضوع جدی نبوده...سمانه جون واسه گل پسرمون اسپند دود کن

فدات محبوبه جونم
نه محبوبه جون قصد ندارم ولی همه بهم میگن شایدم کردم این کارو ،مرسی دوست گلم
چشم محبوبه مهربونم عروسکو بغل نموده وبوسه بارون کن لطفااااااااا
مامان کیان کوچولو
26 شهریور 92 1:03
عزیز دلم همیشه موفق باشی خوشگلم...
مواظب خودتم باش دیده عزیزم ..
من عاشق خسی شدم .. خیلی خوشل شده .... آفرییییین


مسی خاله مهلبون
❤دو نیمه قلبم❤
28 شهریور 92 0:00
سلام سمانه جونم
ممنونم از کامنتهای پرمهرت گلم
اومدم وبت و دیدم به به پر از پست های جدید.
اگه اجازه بدی دوست دارم سر فرصت و دقیق بیام بخونمشون و کامنت بذارم
پسر گلم رو ببوس


سلام گلم
خجالتم نده عزیززززززززز
تو هم که اصلن از این حرکت پستهای پی در پی خوشت نمیاد!!!!!
همین حضور گرمت یک دنیا می ارزه،گلها رو ببوس
❤دو نیمه قلبم❤
2 مهر 92 7:57
سماااااااااااااااااااااااااااااانه
من گفتم خودم دوست ندارم پست پشت سر هم پست بذارم نه اینکه برم وب کسی پست های پشت سر هم بخونم
عزیزم میبینی که کله صبح با عشق اومدم وبلاگت

خوب حالا پستت
اینقدر از این کارگاههای مادر و کودک خوشم میاد
چرا اینجا نداره؟؟؟؟
ای کاش داشت منم ساقی رو میبردم
ساقی هم که رابطه اجتماعیش عالی
اون گربه سیاهه واقعا" تو دل ادم ترس میندازه ولی بچه ها از این چیزا نمیترسن و علاقه دارن.آفرین به محمد رهااااااااااااااااااااااام با اون عکسهای خوردنیش
اسپند


میدونم عزیزم،محض مزاح اینو گفتم..عاشق خودت ومهربونیتم به خدا
اینجا هم خیلی نیستن !!!تازه مد شده هههههههه
موضوعش همین کارایی که خودمون توی خونه میکنیم ولی توی جمع همسالان وبچه ها همه ی حسنشم همینه
محمدرهام خیلیییییییی شجاع ونترسه اگه ترسو شه تقصیرمنه هههههههه
ممنون از محبتت عزیزززززززززززم
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
3 مهر 92 15:11
واااااااااااااااااااااااااااای چرا آخرش اینطوری شد. خاله جونم تو ک بی احتیاط نبودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الهی بگردم باز خدارو شکر چیزی نشد
از بس شیرین زبونی میکنی چشم میخوری


چرا خاله بودم!!مامام همش درحال جهش وپرش وجیغ زدنه ومن رو از بلایا به لطف خداجون نجات میده خخخخخخخخخ
هزارمرتبه شکررررررررر
مرسی خاله مهربونم