سالگرد ازدواج
1393/10/14
مدتها بود نه کافی شاپ رفته بودیم ونه دیزی خورون
هرچند هیچ هماهنگی باهم نداشت ولی جفتش رو به سالروز یکی شدنمون انتقال دادیم وآآآآآآآآآخ که چقدرم چسبید.
خیلی بده چند نسل زاده ی یه شهری باشی وبناهای تاریخیش رو ندیده باشی!!!اونم چه بنایی
میدون آزادی
اونم اون روز مزین کردیم چقدرم خوش گذشت فقط خودمون بودیم ویه دوست خارجکیجولانی دادیم اساسیجای همگی سبز
ادامه دارد
پدروپسر
عروسک مامان اون روز علاقه ی خاصی به این مجسمه ها پیدا کرده بود ومدام میرفت کنارشون ومیگفت:
مامان بیا از ما یه عسک زیبا بگیر
داخل هرکدوم از این گوی ها ماکت معروفیت هر شهری بود ونقشه ی ایران هم زیر اون سالن ودرواقع کف سالن رو پوشش داده بود.
مثلا داخل گوی تبریز،تراکتور وداخل گوی گیلان مرد ماهیگیر وزن کشاورز بود خلاصه که خیلی جالب بود.
مصداق عینی از دیوارصاف بالا رفتن
تنها جایی که میشد بی واسطه آسمون پاک شهر رو دید .اون روز هواعالی بووود
یه طبقه هایی آسانسور نداشت وباید از راه پله های تنگ وتاریک عبور میکردیم ومحمدرهام میگفت :
توی این غار بیاید عسک بگیریم وماهم گرفتیم
ما وبرج کهن
پسرنازم عاشق کافی شاپ ورستورانه،یعنی واقعا ما توی این مکانها خوردن با میل ورغبتش رو میبینیم.
عاشق شکلاتم هست ومعمولا نوشیدنی ها وکیکهای شکلاتی سفارش میده،اصلنم به مامانش نرفته
پشت صحنه:
درپی اکتشافات فراوان که به علت سرعت عمل بالا، تنها این عکس از آنها موجوداست،مابقی تهرانگردی با کفشی که کفی آن باز بود صورت گرفت.
انشالله جشن هفتادمین سالروز ازدواجمون