نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

4شنبه سوری ونوروز94

1394/4/2 12:38
314 بازدید
اشتراک گذاری

1393/12/26

امسال به رسم انزلی چی ها خندونک چهارشنبه سوری سبزی پلو با ماهی خوردیم،دست پدرجون ومامی جون درد نکنهچشمک

بعدشم رفتیم برفراز بام هفت طبقه تا بالن بفرستیم به آسمون هفتمزبان

نوروز

 

نوروز

 

نوروز

والحمدلله این سال مزخرف تمام شد وبهار طبیعت رسید.

از نامگذاری وبرچسب زدن به روز وسال وماه متنفرم،از آدمهایی که هنرشون برچسب زدن هستش وبه حیوان وساعت وانسان وهیچ چیز رحم نمیکنن بیزارم.

ولی واقعا سال نودوسه بدترین سال زندگیم بود وامیدوارم دیگه هرگز پیشامدهای این سال رو نه من ونه خانواده م وهیچ مسلمونی تجربه نکنیم.

1394/01/01

ازاونجایی که عاشق حیواناتی ،وقتی بابایی پرسید برات عیدی چی بخرم؟؟

گفتی :خرگوش

ومحاله ما بهت قول بدیم وعمل نکنیم،علیرغم میل قلبی من برات خرگوش ناز مینیاتوری خریدیم.

البته عاشق ماشین هم هستی و برات یه ماشینم خریدیم.

وقتی پول بهت دادم بهم گفتی:

این چه وضعیه،پس کادوش کو؟؟اینطوری به بچه ت هدیه میدی؟؟

منم واقعا خجالت کشیدم وشرمنده شدمخجالت

راستی با کمک همدیگه اسم خرگوشت رو *عسلی* گذاشتیم.

نوروز

اینم هفت سین ساده وجمع وجورامسالمون

نوروز

کلی خندیدی ولذت بردی تا تخم مرغ رو به ببعی تبدیل کنیم .

وقتم نکردیم براش گوش وپا بذاریم ولی بازم بانمک شده بود.

ببعیمون نشسته ،بنده خدا خسته س خستـــــــــــــــــــــــــه

نوروز

 

نوروز

 

نوروز

 

نوروز

 

نوروز

وآغاز سال 1394 خورشیدی

ان شالله توی این سال بهترینها درانتظار همگی باشه.

نوروز

توی عید هرجایی که میرفتیم باید عسلی رو هم با خودمون میبردیم.

همه هم دوستش داشتن وازش استقبال میکردن.

اینجا داشت خوابت میبرد وحسابی اخمو شده بودیبوس

نوروز

اینم آقای عسلی درحال چریدن درحیاط خونه ی مامانبزرگ

نوروز

پ ن:

عمه فریده آورد بهت عیدی داد وبهش گفتی:

پس کادوش کو؟؟

عمه هم کلی چلوندت وسریع رفت یه پاکت آورد وپول رو گذاشت تو پاکت وداد بهت

شنوندگان این داستان هم احترامشون رو دست خودشون گرفتن وهمه عیدی ها رو درون پاکت تقدیمت کردن.

قربونت برم بلبل زبون مادربوس

تا روزی هم که بریم خونه ی خاله سارا هرجا میدیدش میگفتی:

خاله سارا نمیخوای بهم پاکت بدی؟؟

نمیدونم به این کارات بخندم یا از دستت حرص بخورم یا توی دلم بهت بخندم؟

تا میام برم رومنبرونصیحتت کنم یاد این جمله که به کرار توی کتاب *کلیدهای رفتار با کودک 4ساله*تکرار شده میفتم  که:

والد گرامی به یاد داشته باشید

******او فقط چهارسال دارد******

 

پ ن :

از قبل از تولدت تا الان کتابهای انتشارات صابرین خیلی بهم کمک کردن وازنظر موضوعی عالی وبینظیر هستن.

هرسال با ورودت به سال جدیدی از زندگیت منم با پنجره ای که کلیدهای صابرین روم بازکردن به استقبال بهار تازه ای از زندگی زمینیت میام دلبند ماه چهره ام.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)