نمایشگاه کتاب
1391/02/20چهارشنبه
امروز مامان سمانه بعد از دوسال ودو ماه یکی از دوستای قدیمیشو قراره ببینه که البته توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده ،چه اتفاقاتی؟؟؟؟؟؟؟
خدا به خاله حمیده یه کاکل زری به نام امیر علی داده ویه محمد رهامم به مامان من .
حالا امروز روز دیداره اگه گفتید کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمایشگاه بین المللی کتاب
هنوز خیلی نگشته بودیم که امیر علی زد زیر گریه و جیغ اونم از نوع بنفشش.وهرچقدر مامانش تلاش کرد بیفایده بودآخه خوابش میومد.خلاصه رفتیم توی یه سرازیری نشستیم تا مامان مهربونش بخوابوندش.منم توی این فرصت کمی تنقلات اعم از مفید ومضر نوش جان کردم.
اینم یه مدل فداکاری مادرانه اس.
من در حال قدم زدن وشمردن کتابها
,اک............
دووووووووو
بعد ازکلی گشتن وخستگی یه بستنی شکلاتی توی هوای گرم خیلی میچسبه.هومممممممممممممم
به به.......................به زبون خودم..............نام ناممممممممم
بازی
ابراز علاقه امیر علی به من
ابراز علاقه من به امیر علی
این لبخند رضایت برای چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برای محبوبــــــــــــــــــــــــــــــم پفیلا
وخداحافظی من ودوست جدیدم.
مامانی به توصیه مامان یه آقا پسر هم سن وسال خودم برام از غرفه گلدونه تخم مرغهای فکری خرید که گرچه برای رده سنی 2سال به بالاست ولی من شدیدا"دوستش دارم وتا خونه خودم آوردمش.گرچه حمل این کارتن نسبتا"بزرگ برای من نوپا سخت بود ولی من خوب از پسش براومدم.
خسته شدم وتصمیم گرفتم با تخم مرغهای عزیزم کمی استراحت کنیم.
داشتم گلها رو ناز میکردم ومیگفتم نانیییییییییییییییییییییییی که..............
یه زوج جوان بهم ابراز محبت کردن ومنم خجالتزده شدم.
وای تورو خدا خجالتم ندید
نمیشه تخم مرغهامو بردارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ودر عصرگاه یک روز پراز علم،همراه با یک مامان بسیارراضی از اینکه منو به نمایشگاه برده ویه بابای مهربون که از سر کار اومده دنبال ما راهی منزل شدیم که به علت اینکه شدیدا"توی ترافیک موندیم تصمیم گرفتیم بریم.....................................(تشریف بیارید پست بعدی)
واینم پایان یک گرش کاملا"علمی.