شیرین تر از عسل 4
بازم مامانی از توی عکسهام یه گلچین تهیه کرده ومیخواد یه پست شیرینتر از عسلی دیگه برام بنویسه.
صحبت درگوشی:
اگه بین عکسها دقت کنید یه عالمه عکس که به خوراکیهای خوشمزه مربوط میشه میبینید که به نظر من چون مامانی خیلی از دست من در رابطه با تغذیه ام حرص میخوره روی این سوژه حساس شده واز هله وهوله خوری من واسه خودش آلبوم درست کرده ومطمئنم از اینکه توی آلبومش جای عکسهای غذاخوردنم خالیه خیلییییییییییی ناراحته.
به قول دکتر ابطحی :مادرِدیگه!!!!!!!همیشه نگرانه
1391/02/13
ورزشکاران،دلاوران،نام آوران پیروز باشید
واعطائ مدال طلا توسط مامانی به قهرمانان منزل
1391/03/30
من عاشق کاکایو ام واین ویژگی رو از مامانم به ارث برده ام که ارادتش به کاکایو در حدی بود که تونست بابایی سخت پسند رو هم کاکایو خور کنه ولی متاسفانه بابایی شکلات تلخ دوست نداره ومن ومامان از این قضیه بسیار خرسندیم چون سهم بابایی رو به مساوات بین خودمون تقسیم میکنیم.
جوجوهااااااااااا بفرمایید بدون شما از گلوم پایین نمیره
هومممممممممممممم به به................................
جای همه ی دوستداران کاکی(کاکائو)بسیاااااااااار خالی
1391/04/10
حمام سبزیجات درمنزل پدرجونم.
حمام خونه ما خیلییییییییی فسقلیه طوریکه من ومامانم با مصیبت توش جا میشیم واستحمام میکنیم واین باعث شده من از حمامهای بزرگ خوشم نیاد وبه محض ورود بهشون شیون سر بدم.واز اونجایی که حمام منزل پدرجونم بزرگه مامی جونم از این کلک مادرانه استفاده کرد تا مامان سمانه من رو بشوره.
1391/05/11
به محض اینکه از خواب عصرگاهی بیدارشدم رفتم وکوبه ام رو آوردم وبا چشمان خواب آلود مشغول بازی شدم.یادم نمیاد ولی شایدم خواب کوبه رو دیده بودم.
1391/05/14
مامان سمانه خوب میدونه که اگه چند ثانیه صدای محمدرهام نیاد یعنی اینکه داره یه بلایی سر یه قسمتی از خونه میاد.این نمونه یکی از بهترین این بلایاس
1391/06/01
خونه پدرجون اینا ومراسم سالگرد ازدواج مختصر وخانوادگی که برای پدرجون ومامی جونم ترتیب داده بودیم که مادرجون (مامان پدرجونم)مهمون افتخاری مجلسمون بود.اینم عکس لواشک خورون من .
لازم به ذکره که این لواشکها دستپخت مامی جونمه وکاملا"بهداشتیه.لواشک دوستیمم به مامانم رفته
لواشکه سفته یا دندونای من نحیفن؟؟؟؟؟؟؟،چرا کنده نمیشه!!!!!!!!
وووووووووووییییییییییی چقدر دُووووشِ(ترشه)
خیلیییییییییییییی خوشمزه اس.منم که عاشق ترشیجات
1391/06/19
من اینقده بزرگ وآقا شدم که اگر برای دقایق کوتاهی یک جا ثابت ایستاده باشم وازم بپرسن:
محمدرهام جوجوی جورابت کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سریع میشینم تا جوجو ها رونشون بدم،
این جوجوی پای چپم
اینم جوجوی پای راستم
ای وااااااااااااااااااااااااای چرا این توپ هندونه ای انقدر سنگین شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هههههههههه اینکه هندونه واقعیه!!!!!!!!!!!!!!!!
با توپم اشتباه گرفته بودمت هندونه جون شرمنده که از دستم افتادی واووووووووف شدی!!!
دایییییییییییییییییییییی بیا توپم رو پیدا کردم.
جاداره این نکته رو بگم که اگه مامان سمانه کاری نداشته باشه توپ اصلا"دست من نمیاد چون مامان ودایی که مشغول بازی میشن وقهقه اشون میره آسمون یادشون میره که این توپ منه ومن حداقل دو دهه ازشون کوچیکترم.
خداروشکر تا مامانی مشغول کاراشه میتونم بازی رو با دایی شروع کنم.
1391/06/23
مامانی برام کرم کاکائو فندقی خریده که البته خیلی محدود بهم اجازه میده نوووش جان کنم ودائم بهم میگه پسرم اگه بیشتر بخوری خدای نکرده کم خونی میگیری!!!!!
ابتدا انگشت رو تا انتها در شیشه فرو برده
سپس به داخل دهان فرو میبریم
در این حد
نکته1:قبل از همه این مراحل دستهاتون رو خوب ضدعفونی کنید تا مریض نشید
نکته2:به حد وحدود ورود دست در حلقتون دقت کنید تا خفه نشید
درراستای استفاده بهینه از فضاهای منزل
ودرراستای همکاری با یار ذکورم در منزل
انتقال گوشتها از تخته به سبد
ویا برعکس یعنی از سبد به تخته
ای بابا خسته شدمااااااااا
این بابایی هم که همش میگه بابایی دست نزن!!!!!!!!!!
مثلا"دارم کمکش میکنما.......اصلا"بیا اینا رو میندازم توی سبد ومیرم.
1391/06/26
من دریک حرکت فوق سرعتی کیف پول بابا رو تخلیه کردم وبرای مامانم خیلی جالب بود که عکس گواهینامه بابایی رو که مال 10سال پیش بود رو نشون میدادم وبا یه ذوقی میگفتم:بابا
1391/07/02
وبازهم این علاقمندیم به مامانم رفته.
بفرمایید رب انار
مامانم وقتی من رو باردار بوده دیوانه وارعاشق انار بوده وانقدر دلش انار میخواسته که آقا فرهاد همسایه خونه قبلیشون براش از تجریش انار خریده وآورده کیلویی 5000تومنواقعا"دستش درد نکنه وگرنه معلوم نبوده سر من که توی شکم مامانم بودم چه بلایی میومده؟؟؟؟
البته اون بنده خدا پولشو نگرفته بوده هااااااااا .مامانم میگه خیلیییییییییی خانواده مهربونی بودن.ان شالله خدا بهشون یه نینی توپل وناز بده وهرجا که هستن سلامت وشاد باشن.
نه دیگههههههههههههه اینجا انگشت جواب نمیده !!!!!!!باید دودستی برم توی ظرف رب انار
وحاااااااااااااالا به سمت دهان مبارک
1391/07/05
خیلییییییییییی وقت پیش من داشتم دومین عروسک سیسمونیم رو راهی زباله دان تاریخ میکردم.
به این نحو که میبردمش بالا ومیکوبیدمش پشت کامیونم که مامانم گفت مامان جان من این عروسک بنده خدا رو با کلی امید وآرزو از مکه خریدم نکوبش این ور و اونور خراب میشه هااااااااا.
ومن:بی توجه به کوبیدن وپرتا ب عروسک ادامه دادم
که ناگهان مامانی که انگار خنجر توی قلبش فرو کرده بودم فریاد زد:
خُب مامان جان این بدبخت که آبگوشت شد
ومن:زدم زیر خنده واز اون روز هرچیزی کوبیده میشه ویا جایی اصابت میکنه میگم:
آبدوووووووش شُـــــــــــــــــــــــد
توی این عکسم درحال گفتن آبدووش شد هستم.
از اونجایی که کارهای سنگین ویژه آقایونه من کوبیدن گوشت کوبیده رو تقبل کردم.وبا سه حرکت گوشت کوبیده رو آماده کردم.
1-گوشتکوب رو بردم بالا
2-به چهره های منتظر گوشت کوبیده لبخندزدم
3-گوشتکوب رو رها کردم توی قابلمه وگفتم:
آبدوووووووووش شُـــــــــــــــــد واز خنده روده بر شدم.
1391/07/08
اگه گفتین همه ی دوستان وآشنایان منو جی صدا میزنن؟؟؟؟؟؟؟
بلههههههههههه درستههههههههههههه
آقـــــــــــــــــــــای مُهنِــــــــــــــــــــــــــــــس
نه از اون مهندس الکیا که فقط درسشو خوندن نه هاااااااا ،من از اون کار درستاشم.با اندکی بررسی همه لوازم خراب رو عیب یابی وتعمیر میکنمز رذ .
باورندارین؟؟؟؟؟؟دارین بهم میخندین؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خب بفرمایید تماشا تا شماهم به من ایمان بیارید.
1391/07/10
درراستای اثبات تواناییهای مهندسی میخوام سر شکسته هنزفری رو بهش بچسبونم.چون اون تا زمانیکه اونجا باشه ممکنه به باندها وصدای تی وی صدمه بزنه.حالا کی باعث شکسته شدنش شده خدا داند.شاید کودک کنجکاوی این کاررو کرده باشه
وتلاشی مستمر
1391/07/11
وقتی مامان آدم حواسش به نینی وبلاگ باشه چاره ای نیست جز اینکه با یه کشف بزرگ بهش یک شوک اساسی وارد کنی.
3
.
.
2.
.
1
مامان:محمدرهام جان چطوری تونستی در ویترین رو باز کنی؟!؟!؟!؟!؟!
ومن خرسند از موفقیت حاصله
تا شیرین عسل بعدی خدا پشت وپناهتون