نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

شیرین تر از عسل 8

1392/8/5 21:22
1,156 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلاملبخند

 

ما اومدیم با یه پست پراز مژهشیرین تر از عسلمژه

 

بفرمایید ادامه درخدمتتون باشمقلب

 

1

 

 

 

1392/05/15سه شنبه وسی امین ماهگردمن

من وبابایی درحال تماشای محبوبم،جناب پلنگ صوئتی

شیرین تر از عسل 8

1392/05/31پنجشنبه

مامانم میگه دستهای بچه ها توی دستهای خداست،شایدم برای همین به من الهام شده بود که امسال سرما زودتر از موعود قرار بیاد ومنم زودتر از سرما به استقبال لباسهای گرم رفتم.نیشخند

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

1392/06/06چهارشنبه

تا از خواببیدار شدم سریع یه به به خوشمزه دُئُست کَدم و

با اصرار از مامانم خواهش کردم تا از این غذایی که پختم بخوره وبهش گفتم:

بخور مامانی،عالیه،برات غذای کامل پختیدم

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

 

1392/06/26سه شنبه،میلاد امام رضا

تا ازخواب بیدار شدم رفتم سرجای همیشگیم نشستم وابمیوه ام رو با نان خالی(اغذیه محبوبم)نوش جان کردم.

شیرین تر از عسل 8

 

 

1392/06/06 چهارشنبه

اینجا حیاط خونه ی مادرجونِ مامان سمانه س،میخواستم به همه ی گلها آب بدم آخه تشنه شون بود ولی مامانی اجازه نداد.چشمک

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 عاشق پازلهای چوبیم هستم،خودم میرم روی تختم وبعدش روی میز کامپیوتر وبه راحتی از توی باکسم ،برشون میدارم ومجدادا به تخت عزیزم برمیگردمو باهاشون بازی میکنم.نیشخند

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

1392/06/17یکشنبه

اینجاعروسی مینا بود ،اولش پسرخوبی بودم وحسابی با مامانم رقصیدیم ولی بعدش که شروع کردم به اذیت کردن به قسمت مردونه تبعید شدم،اونم چه تبعیدی !!!پراز لذت وکنجکاوی وشادیخندههرکاری دلم خواست انجام دادم وبابایی اصلا مخالفتی نداشت،جاتون خالی خیلییییییییییی بهم خوش گذشت.

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

وقتی دنبال عروس میرفتیم ،مانع شادی ورقصیدن مامانم میشدم ومیگفتم مامانی ساکت بشین تا برسیم به مینا،بعد به بابابیی میگفتم برو کنار ماشین عروس مینا وبا رسیدنمون خودم ومامانم کلی هیجان تخلیه میکردیم.قلب

 

1392/06/22جمعه

اینم نمونه ی دیگری از نظم وخلاقیت من دربازی

شیرین تر از عسل 8

 دارم اهنگ گوش میدم تا کمی ریلکس شم

شیرین تر از عسل 8

 

1392/06/27چهارشنبه

یعنی هیچ کس به اندازه ی من به فکر تقویت مامانش نیست!!!دارم براش کباب میپزم،یه همچین پسر به فکری هستم منعینک

شیرین تر از عسل 8

 مامانی بدو بیا کبابمون آماده شد،بیا بببین چه عالیهچشمک

شیرین تر از عسل 8

 مامانی میخوام برج بسازمقلب

شیرین تر از عسل 8

 حالا خرابش میکنمشیطان

شیرین تر از عسل 8

 حالا پازلمو میسازم

مامانی این اسبها رو ببین!!!!!چون توی اتاق جیش وپوپ نمیدم ومیرم دستشویی ،مامان وبابام برام اینو جایزه خریدن

مامان:مامان فدات شهقلبفدای چشات شهقلبقربون نگات شهقلب

ومن درجواب:

یُهام فدات شه،فدای چشات شه،قربون نگات شه

از گفتن وبه تصویر کشیدن عمس العمل مامان معذوریم فقط بدونید که درحد تیم ملی چلونده وماچونده شدم.هیپنوتیزم

شیرین تر از عسل 8

 

1392/07/04پنجشنبه

رفتیم فروشگاه خانه وکاشانه،فقط خدا میدونه فروشگاه رفتن با فسقلیهایی مثله ما چه کار طاقت فرساییه.

کلاه دخترونه یه ژست نازداری هم لازم داره دیگه

شیرین تر از عسل 8

 

1392/07/05جمعه

تفنگ اب پاش بابا ومامان رو یاد بچگیهاشون انداخت وبرام خریدنش منم حسابی توی حیاط خونه ی بابابزرگم(بابای بابا علیرضا)باهاش اب بازی کردم.

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

دستها بالا مامان سمانه

شیرین تر از عسل 8

 برای مورچه ها دوش حمام دُئُس کَدَم.

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 من ونگین درحال آب پاشونک

شیرین تر از عسل 8

 وحالا

گهی زین به پشتو وگهی پشت به زین

شیرین تر از عسل 8

 این اواین باریه که خونه ی مامانبزرگ خلوته و عمه زاده ها نیستن،بهترین کار برای پرکردن زمان فراغت نقاشیه

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 اینم یکی دیگه از عادتهامه،هرجا پارچه یا ملافه ای بیکار باشن،یا به دامن تبدیلشون میکنم ویا به تور سر ومیشم

یه عروس خانوم خوشگل

شیرین تر از عسل 8

1392/07/07یکشنبه

بدون شرح

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

1392/07/11پنجشنبه

دارم آهنگ گوش میدوم والبته همخونی  هم میکنم.مژه

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

1392/07/15دوشنبه،سالروز ازدواج حضرت علی وفاطمه وسی ودومین ماهگرد من

پله پله به ملاقات کُتُب میروم.زبان

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

1392/07/18پنجشنبه

نمیدونم انگیزه ی مامانم از بستن این رمانها چی بوده؟؟فقط بلده سنگ لای چرخ من بندازه هاااااااابله

شیرین تر از عسل 8

 

شیرین تر از عسل 8

1392/07/22دوشنبه

بنده خدا بابایی از دست من نمیتونه دراز بکشهچشمکمعمولا از شکمش به عنوان جامپینگ استفاده میکنم البته خودش بهم یاد داده والانم خیلی راضیه برخلاف مامانم که دراین مواقع چهره اش اینطوری میشهعصبانی

شیرین تر از عسل 8

1392/07/23 سه شنبه

ویک ابتکار دیگر

شیرین تر از عسل 8

1392/07/24چهارشنبه وعید سعید قربان

من وبهترین بازی دنیا(ماشین بازی)

شیرین ترازعسل 8

کمک مامانم میخوام خونه مرتب کنم.

درهمین راستا تخته وایت برد را جارو واسباب بازیها را آشغال فرض میکنیم وبه امر خطیرجارو کردن میپردازیم.

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

ودرنهایت فرش میماند ویک هزارپا که مثله بید از سرما میلرزد،وما برایش از البسه زیرو وروی خویش لحافی میدرستیم تا گرما بخش جان نحیفش شویم.چشمک

شیرین ترازعسل 8

1392/07/26جمعه

درحال ساخت مامان وبابا ونینی

شیرین تر از عسل 8

 اینم خانواده ی مذکور

شیرین تر از عسل 8

 وبازهم نمونه دیگری از نظم وترتیب

شیرین تر از عسل 8

 

1392/07/29دوشنبه

چون دیگه آقا شدم ونیازی نیست برای رفتن به wcجایزه بگیرم،کفشدوزکهای عزیز رو به یکباره از مامان گرفتم و با یک نظم جالب به دیوار اتاقم چسبوندمچشمک

شیرین تر از عسل 8

 1392/07/30سه شنبه

وآغاز یک بمب گذاری دیگر

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

جورابامو بندازم سمت راست،خب حالا باید موازنه ونظم برقرار بشه.

شیرین ترازعسل 8

خب سمت چپ تپه،هم اکنون نیازمند یاری سبزمن استسبز

شیرین ترازعسل 8

برید صفا کنید لباسهای عزیزمچشمک

شیرین ترازعسل 8

مامانی منو ببین میخوام ازت عسک بگیرم،چیک چیکماچ

شیرین ترازعسل 8

خب،حالا باید فکر کنم اینو کجا بندازمسوال

شیرین ترازعسل 8

خب تپه  میزون شد ؛برم سراغ انهدام پذیرایی

شیرین ترازعسل 8

حیف که بابایی خوابه وقدرت مانورم محدود شده.نگران

شیرین ترازعسل 8

انتقال کفشدوزکها از اتاق خودم به پذیرایی ویک چیدمان متفاوتخجالت

شیرین ترازعسل 8

 

1392/08/01چهارشنبه،شب عید غدیر وتولد مامی جونم

بعد از اینکه از خونه ی پدرجون برگشتیم خونه ی خودمون زلزله اومد اونم 10ریشترررررررررر

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

اینجا از مامانم پرسیدم:

مامانی اجازه میدی به خرابکاریم ادامه بدم؟؟

مامان این شکلی شدتعجبکلافهولی ظاهرخودشو حفظ کردلبخندوگفت:بله راحت باش پسرمخیال باطل

ومن به سمت کمد دیواری پیشروی کردمچشمک

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

 

شیرین ترازعسل 8

خب برم سراغ رختخوابها،مامانی....................اوه اوه مامان این شکلیهآخعصبانیجرات نکردم ازش برای انهدام رختخوابها اجازه بگیرم ازشمژه

شیرین ترازعسل 8

 ممنون از صبروشکیباییتون،الان ماساژ لازمید فکر کنم درسته؟؟

 

تنتون سلامت ودلتون شاد

خدانگهداربای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان حسام كوچولو
5 آبان 92 15:49
واي خدا چقدر عكس خوشگل دستت درد نكنه ماماني خيلي وقت بود عكس نزاشته بوديد دلم براتون تنگ شده بود.
البته رهام جونم دستش درد نكنه با اين همه ابتكار


قربونت برم عزیزم پسرگلتو ببوس
محبوبه مامان الینا
5 آبان 92 17:57
سلاااااااااااااااااااااااااام
آمدی جانم به قربانت؟!
اول عاشق عکس محمدرهام با اون کلاه و نازش شدم
میبینم که هر چی شما حساسی آقای پدر آزاد و رهان
آفرین به این نظم و ترتیب و خلاقیتت عزیزم
سمانه جون میبینم گل پسر حسابی هواتونو داره از لحاظ تغذیه ای بهتون میرسه
راستی الینا هم عاشق نون خالیه


سلام عزیزم،خدا نکنه تاج سررررررررررر

ممنون

بله ریلکس وراحت خخخخخ

خودش نون خالی میخوره به من کباب وغذای کامل میده یه همچین پسری دارم منننننننننننن
❤دو نیمه قلبم❤
6 آبان 92 7:59
سلام
صبخیر عزیزم
اومدم پستتو بخونم ولی عکسها باز نمیشن


سلام به روی ماهت خانوم سحرخیز

آخی چه بد!!ممنون از توجهت عزیزم

کامی منم قاط زده فقط لینکهای سیو شده رو باز میکنه به هیچ وبی نمیتونم سر بزنم
مهسا مامان نویان
7 آبان 92 11:45
رهام جون یعنی مامانت چیزی نمیگه تو باید خونه رو منهدم کنی ،واااااای سمانه جون چه جوری اینجاهارو مرتب کردی من بودم سکته زده بودم قربون این پسر منهرم گر بوووووووس


مهسا جون من به این وضعیت عادت داشتم کم کم داشتم ترک عادت میکردم که پسرکم مجدادا بهم یاد آوری کرد خخخخخخخخخ

نویان جونمو ببوس
مامان کیان کوچولو
8 آبان 92 15:52
سمانه جونم همت و بابت اپلود این همه عکس ارج می نهیییم

نمیدونم چرا بچه ها به لباساشون علاقه دارن ..
کیان ِ منم عاشق اینه که همهی لباساشو دونه دونه بیاره بریزه وسط اتاق ..

محمد رهام ناز نظم و ترتیبت توی بازی و ریخت و پاش لباسات خیلی باحاله .... شیـــــــــــطون خان


ممنون
جونم کیان،ببوسش سمیه جون
خاله الهام
9 آبان 92 8:32
سمانه جون واقعا پست شيرين تر از عسل بود نميدونم از كدوم كار گل پسري بگم اينقدر كه همه كارهاش جالبه وهمه عكس هاش خوردني
اول كه تريپ عروسيت خيلي نازه حسابي خوشتيب شدي
نه ببخشيد خوشتيب تر شدي
چه زست ناز دختري گرفته معلومه تو حياط خونه مامان جون حسابي بهت خخوش گذشته
ببينش ترو خدا چطوري از رو تخت ميره رو ميز اينه كه ميگن از ديوار راست هم بالا ميره
يه عالمه بوس براي محمد رهام گلم وماماني مهربونش

ممنون خاله ی گل ومهربون

آرتمیس نازمون رو ببوسین لطفا
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
9 آبان 92 16:37
کلی حال کردم خاله جونم. مرسی ک دلمونو شاد کردی........ مخصوصا با تپه ساختنت. خخخخخخخخخخخ


خخخخخ الهی همیشه شاد باشید خاله جون
مريم مامان نيكان
9 آبان 92 23:33
واي اينقدر مطالب زياد بود كه واقعا نميدونم براي كدومش نظر بگذارم ولي واقعا از ديدن تك تك عكسهاي محمدرهام عزيز لذت بردم قربونش برم كه اينقدر شاده پسر نازمون عزيزم انشالله هميشه لبت خندون باشه و قدر مامان گلت رو بدون


یک دنیا ممنون خاله مریم گل
دوست جونمو ببوسین
❤دو نیمه قلبم❤
11 آبان 92 12:47
سلام

عکسها باز شدن
چرا نمیتونی به وبهامون بیای.کامی تو عوض کن
فدای هیجان مادر و پسر تو عروسی
یه لحظه فکر کردم عروسی منو میگی
چه عشغولانه های دو طرفه ای دارینا
آخی موهاشو ببین خدا جون
باز هم عکسها باز نیستن بعضی هاشون.فکر کنم حجمشون رو باید کمتر کنی
سمانه بچه دومیت حتما" دختر.به خاطر این لطافت محمد رهام میگن.پسرایی که همچین روحیاتی دارن میگن بچه دومی دختره.محمد هم اینطوری بود.همچین مامان خرافتنی هستم من
عاشق این اتاق خوشگلشم
حالا انگیزت برای بستن اون ربانها چی بوده؟
ساقی هم همینطوری دیوار خونه رو نقاشی کرده بود با اسفنج جادویی شستمشون
یعنی خونتون عین یه بمب منفجر شده.عین خونه ما
نه ماساژ لازم نبود.شیرین و خوشمزه بود
خسته نباشی با این پست خوشگل


سلام
نمیدونم والا هربار میرم فیس بوک یه بلایی سرش میاد
خخخخخخ مینا نکنه سالگرد ازدواج توپی گرفتی وبه ما نگفتی،آره؟؟؟ای شیطون
آآآآآآآخی دخترمامان
خونه ی ما تقریبا همیشه درحال انفجاره ههههههه
ممنون دوست خوب ومهربونم
سنا
12 آبان 92 1:33
عجب جایگاه با شکوهی داره این آقا واسه صبحانه خوردن


خخخخخخخخخ
سمانه مامان ستایش
12 آبان 92 2:52
به به سمانه جون بالاخره آپ فرمودین
ای جاااان چه بامزه پدر و پسر پلنگ صوئتی میبینن
گلپسر چه غذاهایی هم واست میپزه سمانه جون
واااای ببین با اتاقش چه کردهدوستم خدایی صبرت زیاده هااا.من که اصلا طاقت دیدن این صحنه رو ندارم
احتمالا خودتم ماساژ لازم شدی با آپلود این همه عکس سمانه جون
شوخی کردم دوستم.
انشالا همیشه شاد و سلامت باشید


بله،دیگه خخخخخخخخ
سمانه جون همین الانم خونه م درهمین وضعیته درکمتر از نیم ساعت.عیب نداره سالم باشن،اتیش بسوزنن.
من تناوبی وسریالی این پستو نوشتم.
شما هم همینطور عزیزم؛ببوس عروسکو
الهه مامان روشا جون
12 آبان 92 17:30
وای فدای اون تیپ دامادیت بشم مننننننننننننننننخیلی بامزه شدی خاله جون.ماه بودی ماه تر شدی
به به چه خونه رو چه زیبا مرتب کردی خاله جون.میتونم بپرسم مامان سمانه تو خونه به جز بخور و بخواب چی کار می کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سمانه جون خونه مادرجونتون چه قدر باصفاست.خدا حفظشون کنه.


یک دنیا ممنون خاله جونی
خاله صبح تا شب دراز میکشه وتی وی میبینه ههههههه
قربونت عزیزم
روشا جونمو ببوس
ღ مونا مامان امیرسام ღ
20 آبان 92 16:53
اخر رو اول میگم پس فکر کنم بیاید خونه ما از دست جیغهای بنفش من شما اینطوری شید دوستم جیغ برای زدنه برای اینکه همسایه ها اینطوری شن فسقلی اصلا بهت نمیاد اینقدر شیطون بلا باشی چه کردی با خونه تیپش روووووو انشاالله عکسهای دامادی خودت دوست جان عکسهای اتلیه پس چی شد هاااااا چه جالب امیرسام هم نوم خیلی دوست داره
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
پاسخ
با با دوست جون سمانه اس وجیغش هههههههه ممنون خاله منای مهربون وای نگو منا!!این همسر هرروز میگه فردا