شیرین تر از عسل 5
سلام به روی ماه تک تکتون
مامانی حسابی مشغول کارای تولدمه،طراحیها رو انجام داده وداره مونتاژشون میکنه ،عکاس وفیلمبردار رو هماهنگ کرده لباس منو وبابایی رو آماده کرده ،خریدای دسر وشام رو همراه بابایی انجام داده وکلی کار انجام داده ونداده روی سرش ریخته که البته همکاریهای همسرانه ی مهربان پدرم خیلیییییییییی به مامانم روحیه وامید داده ومیده ومن از جفتشون ممنونم.
جشن تولدم رو امسال 5روز زودتر برپا میکنن یعنی روز میلاد مسعود حضرت محمد (ص) وبدینوسیله یکی از کادوهام که هر سال توی این روز عزیز بهم میدادن میپره
حالا اینکه توی دی ماه من وبابایی کلا مریض بودیم وچقدر اذیتش کردیم وهنوزم خوب نشدیم بماند،علت آپ شدن امروز وبم اینه که من ساعت 5صبح بیدارشدم ومامان الان داره هم تایپ میکنه وهم با من بازی میکنه،خوبه که من مادر نمیشم عجب صبری خدا به مامانها داده!!!!!!!!!!
احتمالا پست بعدی پست تولدم باشه،پیشاپیش عیدتون مبارککککککککککککککککککککک
بفرماییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد ادامه مطلب
1391/04/25
جامانده ازخاطرات:
از اونجایی که اهل خوردن نیستم با ساقه طلایی بازی میکنم
1391/08/05
توی اون مدتیه که خونمون آشفته بود (ماجراهای کمد دیواری)من کلی اختراع با مزه کردم مثلا:
1391/08/17
توانمندیهای تغییر چهره:
اشوه
اخم
هیجان
1391/08/24
عروسکهای گذشته وعروسک حال مامان سمانه
شور وترشی درست کردم
وااااااااااااااای شب شد؟!؟!؟!؟!؟هنوز کلی کاردارم
دقیقاهمون روزیکه تگرگهای درشت میومد!!!!!اینم عکس تگرگه
1391/09/08
من عاشق بابِ سنجی(باب اسفنجی) هستم واز وقتی به لطف بابایی کارتون دوستم دیدین پرشین تون برام از طرف مامانی آزاد اعلام شد وتحریم شکسته شد هرروز کلی بهانه اشو میگیریم ویه جورایی حدود ساعتهای پخششو یاد گرفتم وبه مامان یاد آوری میکنم.
مامان همه اتاق رو چیده ،این باب ِ سنجی بینوا رو زمین مونده،اینجا بذارمش؟؟؟؟؟
یا بالاتر؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!؟
1391/09/11
بیا نینی آی لا (آهنگ سلنا گومز که خیلییییییی دوستش دارمو گوش بده)
عمو آی لا
میکی آی لا
حِسی آی لا(خرسی آی لاو گوش بده)
گُلا آی لا(گلها آی لاو گوش بدید)
بعد از دعوت همه دوستان به شنیدن این آهنگ زیبا خودم گوش میکنم وباهاش میخونم وپا میکوبم
1391/09/11
برای اولین بار توی زندگیم آب نبات چوبی رو تجربه کردم
1391/09/13
قبلا هم گفته بودم که روزی چند بار کشوی لباسهام وکابینتها رو مرتب میکنم ولی الان چند وقتیه که به کمک لباسها وظروف پذیراییمون رو تزیین میکنم.خیلی هم در انجام وظایفم کوشا وجدی هستم
البته لباسها رو وقتی مامانم وعروسکها سردشونه تنشون میکنم واینکه کی سردشون میشه رو هم خودم به تنهایی تشخیص میدم
وهمچنان عاشق ارتفاعم تا جایی که آقا گاوه وکامیون رو با دستان توانمندم بلند میکنم ومیذارم روی کاناپه بعدم روشون بپر بپر میکنم
چرا دیگه تیکون نمیحوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(تکون نمیخوره)
هوراااااااااااااادرستش کردم
یه همچین پسری هستم من
1391/09/14
دارم توی ارتفاعات سرد قهوه گرم درست میکنم،بفرماییــــــــــــــــــــــد
1391/09/23
من در نوزادیم یاد ندارم توی حمام گریه کرده باشم ولی الان چند وقتیه به محض اینکه آب روی سرم ریخته میشه حتی چند قطره انقدر گریه وزاری میکنم که قیافم بعد از حمام این شکلی میشه!!!!!
مامان سمانه هم از دستم عاجز شده وهر روشی که بگین امتحان کرده ولی گویا بی فایده اس
1391/09/26
درحال تماشای برف زیبای پاییزی
1391/10/01
شب یلدا وقت نشد لبو بخورم مامی جونم روز یلدا برام آوردشون ولی از اونجای که من خیلی مهربونم همه رو گذاشتم دهن رکسانا جون
یک عالمه سوال راجع به چشمای رکسانا توی ذهنم وجو ددارهامیدوارم یه روزی به جواب همشون برسم
وقتی مامانم گفت که چشماش درد میگیره سریغ بگَلِش کردم
راستی این سبک کلاه بهم میاد؟؟؟؟؟؟
مامان میگه طنازم دلش لبو خواسته
1391/10/02
من وبابایی در حال دیدن باب اسفنجی
1391/10/03
اینم عاقبت یک عدد نینی کنجکاو(دقت کنید فضول نه هاااااااا کنجکاو)
مامان سمانه،مُنُهام گیــــــــــــــــر(مامان سمانه محمدرهام گیر کرده)
1391/10/06
انار دون میکنم تا مامان وبابام بخورن وخستگی روزانه شون از تنشون بره بیرون
1391/10/05
اینم یکی دیگه از خلاقیتها ومهارتهامهمن ومامانم اسمشو گذاشتیم آب بازی زمستونی
1391/10/24
اگه گفتین اینا چی هستن؟؟
اینا رویخچالیهای جهیزیه دیروز واسباب بازیهای امروزن که البته دیگه آخرای عمرشونه
این نظم وچیدمان کار خودمه ها باور ندارید؟؟؟؟؟اینم عکس قبل از تکمیل شدن دیزاین جدید
1391/10/29
باب اسفنجی سردشه باید بهش کمک کنم!!!!!!!!!