باغ ِ بَش
به نام ایزد یکتا
سلام به همه
1392/07/12جمعه
از اولین باری که رفتم باغ وحش شش ماهی میگذشت وهنوزم خاطراتش رو برای همه تعریف میکردم مثلن میگفتم:
یادته شُت ُمُغ چقدر بزگ بود؟؟
یادته آهو رو نازکردم؟؟
یادته شیرچقدر خطناک بود؟؟
تا مامانمم میگفت به نظرت کجا بریم گردش؟؟میگفتم باغ بش(باغ وحش)
خلاصه جمعه 1392/07/12راهی باغ وحش ارم شدیم وتجدید خاطره کردیم.البته دیدنیهای جدیدی هم بود مثلا یه پلنگ ویه یوزپلنگ،دوتا فیل،پنج تا بچه شیر،یه دونه شتردوکوهان ،یه خرس شیری رنگ ومهدحیوانات.
با دیدن عکس این خرس مهربون گفتم:
یادته خسه چقد ناخوناش دئاز بود؟؟؟(یادته خرسه ناخنهاش چقدردراز بود)یادته ناخوناشو نگئفته بود؟؟(یادته ناخنهاشو نگرفته بود)
بعد که مامانی تو ضیح داد که علت درازی ناخنهاش اینه که بتونه شکارشو بگیره وبرام مثال زد گفتم :نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه خسه ماهیها رو نمیخوره ،میخواد نازشون کنه
مامان سمانه:
باشه مامان قربون قلب مهربونت بره
ادامه درادامه
هنر عکاسی باباعلیرضا جونم
اول عکسهاس صاحبخانگان بی ادعا
جناب آقای میش
آقا یا خانوم خرسه تازه وارد
عزیزکم شُتُ مُغ
میمون میشکیه
من خیلی از این میمون میشکیه خوشم اومد چون کارای یامزه میکرد،ازمردم چیپس ومیوه میگرفت ومیخورد یه آقایی بهش آب معدنی داد دربشو با دندوناش بازکرد وخورد ومنو شگفت زده کرد ومن همش میگفتم:
مامانی دیدی چطوری بطری رو گئفت،درشو بازکرد قل قل آب خورد؟؟
فیل کوچولو هایی که خیلی بزرگ بودن وتازه به باغ وحش ارم اومدن
خخخخخخخخخخخ بازم اینا
من درحال گفتن این جمله بودم که بابایی عکس گرفته ازمون:
ببین سوسمائارو پریدن توآب!!
شترهای دوکوهان
بازهم بر شانه های پدرگلم
خب رسیدیم به قسمت هیجان انگیزگردشمون
مهد حیوانات
یه محوطه کوچیک رو اختصاص داده بودن به یه سری حیوانات اهلی وخونگی وبچه ها اونجا اجازه داشتن به اون حیوونا دست بزنن وباهاشون دوست بشن وبازی کنن.
درسته که حیوونای حیوونی خیلی اذیت میشدن واز دست بچه ها اسایش نداشتن ولی خیلی مفید بود تا ما بتونیم توی زندگی مدرن امروزی از نزدیک یه سری حیوونا رو لمس کنیم وباهاشون ارتباط برقرار کنیم.
توی این مهد من خرگوش واردک ومرغ وخروس ولاک پشت رو از نزدیک دیدم .
اولش یه کم مراعات کردم واز دور نگاهشون کردم.
ولی بعد کم کم باهاشون دوست شدم وشدم آقا ناظمشون
این نقطه هم حیاط مدرسه درنظرگرفته شد یعنی جایی که خرگوشها باید منظم ومرتب وایمستادن.
البته برای خرگوشهای میشکی مکان دیگه ای درنظر گرفتم.
به تحلیل مامانم من خرگوشها رو به چشم ماشین ویا پازل میدیدمشون
چرا ماشین؟؟چون دقیقا مثل ماشینام مرتب وبه خط میچیدمشون
چرا پازل؟؟چون همشکلها وهمرنگها رو کنارهم میچیدم
درحال گفتن:
اینو ببین!!چه بامزه اس
بیا خرگوشی ،بیا بریم مامان سمانه نازت کنه
دراین تصویریک خرگوش نازنین موجود بود ولی الان نیست
یعنی لحظاتی قبل از ثبت این عکس دردنیای دیجیتال ،خرگوش مربوطه توسط دست راستم به بیرون از کادر پرت شد(درکمال شرمندگی)
بیا بغلم
بعد از مهمونی خرگوشی به بابایی گفتم :
لطفا بریم پیش میمون
بعد هر میمونی نشونم میدادن میگفتم :این نه میمون
تا بابایی متوجه منظورم شد ومنو برد پیش میمون میشکیه
منم تا دیدمش ذوق کردم وگفتم:بلـــــــــــــــــــــــه،میمون میشکیه
توی مسیر از کنارهای فیلهای مهربون رد شدیم ومن داد میزدم که بیاید پیش من
اونا هم اومدن وبابایی به زبون فیلداران بهشون گفت:ایده(یعنی برو)
اونا هم حرکت کردن ورفتن مشغول توپ بازی شدن
من وبابایی عزیزم
به من میگن وروجک،ببنید رفتم کجا وایسادم تا آقا گوزنه رو ببینم
وبازهم درآغوش مهربان پدر
اینجا هم قفس همون میمون میشکیه اس که با بازیگوشی هاش منو محو خودش کرده بود.
خاطرات محمدرهامی بعد از اون روزکه همش عین واقعیته بدون هیچ اغراق کودکانه ای:
دیدی پلنگها چشاشونو بسته بودن،لالا کرده بودن؟؟
دیدی خسا ناخوناشونو نگئفته بودن؟؟
یادته فیله جیش وپوپ کرد بعد دوستش رفت میخواست بخوره؟؟
یادته فیله اون بینی دئازشو میورد میخواست منو بخوره؟؟
دیدی شیرها چقدر بزگ وخطناک بودن؟؟؟
شُتُ مُغُ دیدی داشت سیمها رو خِمش خِمش میخورد؟؟
دیدی مردم به میمونا چیپس وپفیلا میدادن؟؟
اولین باری که رفتم باغ وحش
تا درودی دیگر بدرود