نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

❤کودک است آینه ی صلح وصفا❤

1392/7/19 12:34
751 بازدید
اشتراک گذاری

1392/07/16

سلام

خوبی گلکم؟؟

دوستان یار شما خوبید؟؟

قلبکوچولوی صاف وساده وپرجنب وخروشم روزت مبارک،چراغ خونهقلب

 قلب یکی یه دونه،گل گل خندون،نمک نمکدون،قند تو قندون،  قلبشکرشکردون،خورشیدتابون،ماه آسمون روزت و32ماهه شدنت مبارکقلب

 

 

روزکودک

به مناسبت روزجهانی کودک کلی برات برنامه ریخته بودم قلبعروسکم،قراربود من توی یک سمینار دوساعته شرکت کنم وبعدش تا غروب با هم از جشن وایستگاههای شادی محل برگزاری سمینار لذت ببریم.غافل از اینکه جشن به اون شکلی که قراربود باشه نبود وبرنامه هامون کمی به هم ریخت.ناراحت

بابایی مهربون زحمت کشید واز کارش زد وشما رو نگه داشت تا من به سمینارم برسم وبه دلیل اینکه توی محوطه جز چند تا غرفه که برای بچه ها غیر جذاب بود چیز جالبی وجود نداشت شما همین یک دونه عکس رو از اونجاداری عزیزم.ولی بابایی برده بودت پارک موزه ی آب وحسابی بهت خوش گذشته بود.مژه

برو ادامه تا بقیه ماجرا رو برات بگم

روزکودک

بلــــــــــــــــــــــــــــــه

آب بازی گلپسر

روزکودک

 

روزکودک

 توی تمام عکسها یه برگ پاییزی دستته فرشته کوچولوی من

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 بعد با دوتا از دوستهای گلم ونینیهای ماهشون(مایا وعسل)رفتیم خانه بازی ودوساعت وچهل وپنج دقیقه بازی کردین وحسابی بهتون خوش گذشت.

روزکودک

 از اونجایی که عروسک نازم عاشق ماشین وموتوری ،خیلی سوار این موتور شدی وصبورانه وبا کمک پاهات حرکتش میدادی ،من هرچی گفتم رهامم پات درد میگیره مامان این موتور سنگینه پیاده شو ،گوش نکردی منم گذاشتم تا حظ کنی ولذت ببری.

روزکودک

 

روزکودک

 تازه مسافرم سوار میکردی عزیزم

روزکودک

 

روزکودک

محمدرهام: اینجا رو ببین عسل ،چقد دکمه داره!!

روزکودک

 

روزکودک

 استخر توووووووووووووووپ وشیرجه های محمدرهامی

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 پاهاتو فشار میدادی کف استخر وسر وتنه ات رو زیر توپها پنهان میکردی،ناقلای منقلب

روزکودک

 پسر ماهم داره توی توپها کرال میره!!مژه

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 محمدرهام -عسل ومایا

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 اینم یه مدل دیگه از سرخوردن!!نیشخند

روزکودک

 محمدرهام ومایا ولو شدن از بس بپر بپر کردنچشمک

روزکودک

 ماشین بازی

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

میان زمین وهوا مانده ام!!!!لبخند

روزکودک

 بازهم میان زمین وهوازبان

روزکودک

 خوشگلم بعد از یک پرش جانانه همینطوری به صورت چهارزانو فرود اومدی!!خیلی بامزه بودبغل

روزکودک

 دوستای گلت عسل بانو ومایاخانمقلب

روزکودک

 

روزکودک

 نقاشی های نازدارم درروز جهانی کودکماچ

روزکودک

 

روزکودک

 اینم سه فرشته همسن ماقلب

روزکودک

 توی دوتا عکس پایین محمدرهام ومایا ژست گرفتن،عزیزای دلمقلب

روزکودک

 

روزکودک

صبح که من پیشتون نبودم از بابایی خواسته بودی برات سمبوسه بخره!!بابایی هم گفته بود تا مامانت اجازه نده من نمیخرم پسرگلم،صبرکن مامانی بیاد ازش اجازه بگیریم

بعد از آمدن من از سمینار هم سریع برگشتیم وفرصت خرید پیش نیومد تا اینکه وقتی بردمت برات بستنی بخرم چشمت افتاد به سمبوسه وازم طلب کردی ومن دلم نیومد بهت نه بگم وبرای اولین بار توی زندگیت سوسیس خوردیاسترسخاله هانیه کلی نصیحتم کرد وگفت:که از این به بعد بذار بخوره بچه !!!ولی من این حرفها تو کله ام نمیرهناراحتشرمنده هانیه جونقلب

روزکودک

 

روزکودک

 اینم عکس دسته جمعی اون روزمونقلب

شما وعسلک خواب بودید ولی مایا چون بعد از خواب عصرگاهیش اومده بود سرحال وبیدار بود.ماچ

روزکودک

 داستانی داشتم اون روز باهات قند عسلم:

نیم ساعت توی فروشگاه اسباب بازی میچرخیدم وبهت گزینه پیشنهاد میدادم وتو همش درجوابم میگفتی:

نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه،من اینو دوس ندارم

وبا کلی خجالت از آقای فروشنده عذرخواهی کردیم ورفتیم بیرون

بعد از خانه بازی واین بار به اتفاق خاله ها ودوستات رفتیم وبازم هرچی نشونت دادم همینو گفتی:ولی درعوض بهم ماشین شارژی وماشینهای پا زدنی رو نشون میدادی ومیگفتی از اینا میخوام

منم میگفتم:مادرجان از اینا که داری!!!!بیا یه اسباب بازی جدید انتخاب کن

محمدرهام:نـــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!اسباب بازی جدید دوس ندارم

منم به انتخاب خودم اینا رو برات خریدم،که خیلی هم اتفاقا دوسشون داری مخصوصا پرچم ها رو

روزکودک

 درواپسین لحظات خروجمون از فروشگاه هم به این لگوی تخت علاقه نشون دادی وگفتی اینو دوسدارم مامانی،ناراحت نباش .

منم اینطوری شدمنیشخندوبرات خریدمشعینک

مبارکت باشه عروسکممممممقلب

روزکودک

 این عکسها هم برای اولین سازه هایی هست که باهاشون درست کردیتشویق

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 

روزکودک

 قربون ذهن خلاق ودستان هنرمندت برم شازده پسرم.

به رسم هرروزه

مامان فدات شه.........فدای چشات شه

دورت بگردم که جدیدا شماهم برام میخونی ومیگی:

یُهام فدات شه.....................فدای چشات شه

 

خدانکنه عمرمادر

الهی 1000ساله بشی مامان جونی وهمیشه شاد وشاد وشاد وسلامت باشی زیبا روی منقلب

روزکودک

 

عروسک نازنینم دیروز یعنی پانزدهم مهر 32ماهه شدیقلبمبارکت باشه گل نازم انشالله 320ساله شی عزیزکم.دوست دارم عاشقتم دیونه تم دیوونه

محمدرهامم دیروز روز میلاد سهراب سپهری هم بود،سهرابی که نقاشترین شاعر دنیاست،سهرابی که اگر بود دیروز باید شمع 85رو فوت میکرد،امیدوارم وقتی بزرگ شدی کتاب اشعارش رو مطالعه کنی .

من که از خوندن اشعار شاعرترین نقاش ایران حظ وافری میبرم.قلب

 

اهل كاشانم
روزگارم بد نيست‌.


تكه ناني دارم ، خرده هوشي‌، سر سوزن ذوقي‌.
مادري دارم ، بهتر از برگ درخت‌.
دوستاني ، بهتر از آب روان‌.

و خدايي كه در اين نزديكي است‌:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب‌، روي قانون گياه‌.

من مسلمانم‌.
قبله ام يك گل سرخ‌.
جانمازم چشمه‌، مهرم نور.
دشت سجاده من‌.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم‌.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف‌.
سنگ از پشت نمازم پيداست‌:
همه ذرات نمازم متبلور شده است‌.
من نمازم را وقتي مي خوانم


كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي«تكبيره الاحرام» علف مي خوانم‌،
پي «قد قامت» موج‌.

كعبه ام بر لب آب ،
كعبه ام زير اقاقي هاست‌.
كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود
شهر به شهر.

«حجر الاسو د» من روشني باغچه است‌.

اهل كاشانم‌.
پيشه ام نقاشي است‌:
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود.


چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم
پرده ام بي جان است‌.
خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است‌.

اهل كاشانم
نسبم شايد برسد
به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك " سيلك " .
نسبم شايد، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد.

پدرم پشت دو بار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف‌،
پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،
پدرم پشت زمان ها مرده است‌.
پدرم وقتي مرد. آسمان آبي بود،
مادرم بي خبر از خواب پريد، خواهرم زيبا شد.
پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند.
مرد بقال از من پرسيد : چند من خربزه مي خواهي ؟


من از او پرسيدم : دل خوش سيري چند؟

پدرم نقاشي مي كرد.
تار هم مي ساخت‌، تار هم مي زد.
خط خوبي هم داشت‌.

باغ ما در طرف سايه دانايي بود.
باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه‌،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آينه بود.
باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود.
ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويدم در خواب‌.
آب بي فلسفه مي خوردم‌.
توت بي دانش مي چيدم‌.
تا اناري تركي برميداشت‌، دست فواره خواهش مي شد.
تا چلويي مي خواند، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت‌.
گاه تنهايي‌، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد.
شوق مي آمد، دست در گردن حس مي انداخت‌.


فكر ،بازي مي كرد.
زندگي چيزي بود ، مثل يك بارش عيد، يك چنار پر سار.
زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود،
يك بغل آزادي بود.
زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود.

طفل ، پاورچين پاورچين‌، دور شد كم كم در كوچه
سنجاقك ها.
بار خود را بستم ، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون
دلم از غربت سنجاقك پر.

من به مهماني دنيا رفتم‌:
من به دشت اندوه‌،
من به باغ عرفان‌،
من به ايوان چراغاني دانش رفتم‌.



رفتم از پله مذهب بالا.
تا ته كوچه شك ،
تا هواي خنك استغنا،
تا شب خيس محبت رفتم‌.
من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق‌.
رفتم‌، رفتم تا زن‌،
تا چراغ لذت‌،
تا سكوت خواهش‌،
تا صداي پر تنهايي‌.

چيزهايي ديدم در روي زمين‌:
كودكي ديم‌، ماه را بو مي كرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن‌، روشني پرپر مي زد.
نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت‌.
من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوفت‌.
ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي بود، دوري شبنم بود،
كاسه داغ محبت بود.

من گدايي ديدم‌، در به در مي رفت آواز چكاوك مي خواست



و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز.

بره اي ديدم ، بادبادك مي خورد.
من الاغي ديدم‌، ينجه را مي فهميد.
در چراگاه «نصيحت» گاوي ديدم سير.

شاعري ديدم هنگام خطاب‌، به گل سوسن مي گفت: «شما»

من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور.
كاغذي ديدم ، از جنس بهار،
موزه اي ديدم دور از سبزه‌،
مسجدي دور از آب‌.
سر بالين فقيهي نوميد، كوزه اي ديدم لبريز سوال‌.

قاطري ديدم بارش«انشا»
اشتري ديدم بارش سبد خالي« پند و امثال.»


عارفي ديدم بارش «تننا ها يا هو.»

من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد.
من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت .
من قطاري ديدم‌، كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت‌.)
من قطاري ديدم‌، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد.
و هواپيمايي‌، كه در آن اوج هزاران پايي
خاك از شيشه آن پيدا بود:
كاكل پوپك ،
خال هاي پر پروانه‌،
عكس غوكي در حوض
و عبور مگس از كوچه تنهايي‌.
خواهش روشن يك گنجشك‌، وقتي از روي چناري به زمين
مي آيد.

و بلوغ خورشيد.
و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح‌.

پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت‌.


پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت‌.
پله هايي كه به قانون فساد گل سرخ
و به ادراك رياضي حيات‌،
پله هايي كه به بام اشراق‌،
پله هايي كه به سكوي تجلي مي رفت‌.

مادرم آن پايين
استكان ها را در خاطره شط مي شست‌.

شهر پيدا بود:
رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ‌.
سقف بي كفتر صدها اتوبوس‌.
گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج‌.
در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي مي بست‌.
پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد.
كودكي هسته زردآلو را ، روي سجاده بيرنگ پدر تف
مي كرد.


و بزي از «خزر» نقشه جغرافي ، آب مي خورد.

بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب‌.

چرخ يك گاري در حسرت واماندن اسب‌،
اسب در حسرت خوابيدن گاري چي ،
مرد گاري چي در حسرت مرگ‌.

عشق پيدا بود ، موج پيدا بود.
برف پيدا بود ، دوستي پيدا بود.
كلمه پيدا بود.
آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب‌.
سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون‌.
سمت مرطوب حيات‌.
شرق اندوه نهاد بشري‌.
فصل ول گردي در كوچه زن‌.


بوي تنهايي در كوچه فصل‌.

دست تابستان يك بادبزن پيدا بود.

سفر دانه به گل .
سفر پيچك اين خانه به آن خانه‌.
سفر ماه به حوض‌.
فوران گل حسرت از خاك‌.
ريزش تاك جوان از ديوار.
بارش شبنم روي پل خواب‌.
پرش شادي از خندق مرگ‌.
گذر حادثه از پشت كلام‌.

جنگ يك روزنه با خواهش نور.
جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد.
جنگ تنهايي با يك آواز.


جنگ زيبايي گلابي ها با خالي يك زنبيل‌.
جنگ خونين انار و دندان‌.
جنگ «نازي» ها با ساقه ناز.
جنگ طوطي و فصاحت با هم‌.
جنگ پيشاني با سردي مهر.

حمله كاشي مسجد به سجود.
حمله باد به معراج حباب صابون‌.
حمله لشگر پروانه به برنامه ' دفع آفات ' .
حمله دسته سنجاقك‌، به صف كارگر ' لوله كشي ' .
حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي‌.
حمله واژه به فك شاعر.

فتح يك قرن به دست يك شعر.
فتح يك باغ به دست يك سار.
فتح يك كوچه به دست دو سلام‌.



فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سواري چوبي‌.
فتح يك عيد به دست دو عروسك ، يك توپ‌.

قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر.
قتل يك قصه سر كوچه خواب .
قتل يك غصه به دستور سرود.
قتل يك مهتاب به فرمان نيون‌.
قتل يك بيد به دست «دولت.»
قتل يك شاعر افسرده به دست گل يخ‌.

همه روي زمين پيدا بود:
نظم در كوچه يونان مي رفت‌.
جغد در «باغ معلق» مي خواند.
باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به خاور
مي راند.
روي درياچه آرام «نگين» ، قايقي گل مي برد.



در بنارس سر هر كرچه چراغي ابدي روشن بود.

مردمان را ديدم‌.
شهرها را ديدم‌.
دشت ها را، كوه ها را ديدم‌.
آب را ديدم ، خاك را ديدم‌.
نور و ظلمت را ديدم‌.
و گياهان را در نور، و گياهان را در ظلمت ديدم‌.
جانور را در نور ، جانور را در ظلمت ديدم‌.
و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت ديدم‌.

اهل كاشانم‌، اما


شهر من كاشان نيست‌.
شهر من گم شده است‌.
من با تاب ، من با تب
خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام‌.

من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم‌.
من صداي نفس باغچه را مي شنوم‌.
و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد.
و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت‌،
عطسه آب از هر رخنه سنگ ،
چكچك چلچله از سقف بهار.
و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي‌.
و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق‌،
متراكم شدن ذوق پريدن در بال
و ترك خوردن خودداري روح‌.
من صداي قدم خواهش را مي شنوم
و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ‌،
ضربان سحر چاه كبوترها،
تپش قلب شب آدينه‌،


جريان گل ميخك در فكر،
شيهه پاك حقيقت از دور.
من صداي وزش ماده را مي شنوم
و صداي ، كفش ايمان را در كوچه شوق‌.
و صداي باران را، روي پلك تر عشق‌،
روي موسيقي غمناك بلوغ‌،
روي آواز انارستان ها.
و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب‌،
پاره پاره شدن كاغذ زيبايي‌،
پر و خالي شدن كاسه غربت از باد.

من به آغاز زمين نزديكم‌.
نبض گل ها را مي گيرم‌.
آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب‌، عادت سبز درخت‌.

روح من در جهت تازه اشيا جاري است .


روح من كم سال است‌.
روح من گاهي از شوق ، سرفه اش مي گيرد.
روح من بيكار است‌:
قطره هاي باران را، درز آجرها را، مي شمارد.
روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد.

من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن‌.
من نديدم بيدي‌، سايه اش را بفروشد به زمين‌.
رايگان مي بخشد، نارون شاخه خود را به كلاغ‌.
هر كجا برگي هست ، شور من مي شكفد.
بوته خشخاشي‌، شست و شو داده مرا در سيلان بودن‌.

مثل بال حشره وزن سحر را مي دانم‌.
مثل يك گلدان ، مي دهم گوش به موسيقي روييدن‌.
مثل زنبيل پر از ميوه تب تند رسيدن دارم‌.
مثل يك ميكده در مرز كسالت هستم‌.


مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كشش هاي بلند ابدي‌.

تا بخواهي خورشيد ، تا بخواهي پيوند، تا بخواهي تكثير.

من به سيبي خوشنودم
و به بوييدن يك بوته بابونه‌.
من به يك آينه‌، يك بستگي پاك قناعت دارم‌.
من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد.
و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند.
من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم‌،
رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را.
خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد،
سار كي مي آيد، كبك كي مي خواند، باز كي مي ميرد،
ماه در خواب بيابان چيست ،
مرگ در ساقه خواهش
و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي‌.

زندگي رسم خوشايندي است‌.


زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ‌،
پرشي دارد اندازه عشق‌.
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو
برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.
زندگي نوبر انجير سياه ، كه در دهان گس تابستان است‌.
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره‌.
زندگي تجربه شب پره در تاريكي است‌.
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست‌.
خبر رفتن موشك به فضا،
لمس تنهايي «ماه» ، فكر بوييدن گل در كره اي ديگر.

زندگي شستن يك بشقاب است‌.

زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است‌.


زندگي «مجذور» آينه است‌.
زندگي گل به «توان» ابديت‌،
زندگي «ضرب» زمين در ضربان دل ما،
زندگي « هندسه» ساده و يكسان نفسهاست‌.

هر كجا هستم ، باشم‌،
آسمان مال من است‌.
پنجره‌، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است‌.
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچهاي غربت؟

من نمي دانم
كه چرا مي گويند: اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر
زيباست‌.
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست‌.
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را بايد شست‌، جور ديگر بايد ديد.


واژه ها را بايد شست .
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.

چترها را بايد بست‌.
زير باران بايد رفت‌.
فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد.
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت‌.
دوست را، زير باران بايد ديد.
عشق را، زير باران بايد جست‌.
زير باران بايد بازي كرد.
زير باران بايد چيز نوشت‌، حرف زد، نيلوفر كاشت
زندگي تر شدن پي در پي ،
زندگي آب تني كردن در حوضچه «اكنون» است‌.

رخت ها را بكنيم‌:


آب در يك قدمي است‌.

روشني را بچشيم‌.
شب يك دهكده را وزن كنيم‌، خواب يك آهو را.
گرمي لانه لكلك را ادراك كنيم‌.
روي قانون چمن پا نگذاريم‌.
در موستان گره ذايقه را باز كنيم‌.
و دهان را بگشاييم اگر ماه در آمد.
و نگوييم كه شب چيز بدي است‌.
و نگوييم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ‌.

و بياريم سبد
ببريم اين همه سرخ ، اين همه سبز.

صبح ها نان و پنيرك بخوريم‌.
و بكاريم نهالي سر هر پيچ كلام‌.
و بپاشيم ميان دو هجا تخم سكوت‌.


و نخوانيم كتابي كه در آن باد نمي آيد
و كتابي كه در آن پوست شبنم تر نيست
و كتابي كه در آن ياخته ها بي بعدند.
و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد.
و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون‌.
و بدانيم اگر كرم نبود ، زندگي چيزي كم داشت‌.
و اگر خنج نبود ، لطمه ميخورد به قانون درخت‌.
و اگر مرگ نبود دست ما در پي چيزي مي گشت‌.
و بدانيم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون
مي شد.
و بدانيم كه پيش از مرجان خلايي بود در انديشه
درياها.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان سه تفنگدار
18 مهر 92 22:32
سلام عزیزم ایشالله همیشه خوش وخندون زیر سایه پدر ومادر خوبت باشی


انشالله،ممنون از این دعای زیبا
ღ مونا مامان امیرسام ღ
19 مهر 92 1:08
سلاااااام سلاااام
وااای وااای دوستم ناراحته از دستم
راستش کلی خوشحال شدم از دیدن کامنتت بجای ناراحت بگو چرا
من چقدر مهم بودم برات خودم نمیدوونستم
این برای شما.حالا اشــــــــتی


سلااااااااااااااااااام
بله مهم که هستید اونم یه عالمههههههههه
قهرنبودم دوست جونم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
19 مهر 92 1:23
پس سمینار جالب نبود
اون روز سام ساعت 4 خوابید البته مقاومت کرد اما موفق نشداخه اگر از وقت خوابش بگذره بدخلقی میکنه منم وقت ارایشگاه داشتم ساعت 6 این بود که نیومدم خانه بازی
به به اب بازی
اای جان فقط حیف امسال که فسقلیها رو میشه بیشتر برد بیرون هوا زودتر سرد شد
خوشحالم بهتون خوش گذشته عزززیزم
من هم موافقم این جور اغذیه ها حتی بزرگترها رو مریض میکنه
ما حتی خودمون هم دیگه نمیخورم نه که فست فود نخوریمهاا
پیتزا فقط استیک.ساندویچ فقط فیله مرغ
حداقل ضرر روغنش رو میبریم نه خود ماده غذایی
قربونت برم عاشق استخر توپی
واااای فیگورش رو


قسمت اولش که مسخره بود ،قسمت دومشم که مفید بود برای من تکراری بود متاسفانه
واقعا خیلی زود سرد شد
ما هم همینطور مصرفمون دیگه داره منفی میشه یعنی میخوریما ولی سوسیس وپیتزای مامان پز
ღ مونا مامان امیرسام ღ
19 مهر 92 1:23
روزت مبارک فرشته کوچولو


ممنون خاله گل
مامان کیان کوچولو
19 مهر 92 11:35
به به چقدر فعالیت داشتی عزیزم ..

مبارکت باشه خوشگلم ..

روزت مبارک کوچولوی ناز ِ مهربووون




ممنونم خاله جونم،روز کیان جونمم مبارک باشه


مامان حسام كوچولو
19 مهر 92 16:43
روزت مبارك خوشگله


ممنون خاله جون
مامان اینده یه فسقلی
20 مهر 92 18:33
salam golam, aval az in begam ke didametoon, kheyli khoshhal shodam

aksaye jalebi boodan, manoon
un barge to daste gol pesari mano koshshsht

doosetoon daram

bebakhshid ke ba mobil hastam o majboor shodam english type konam



سلام عزیزم ممنون از نظرلطفت مهربون
خخخخخ از اون روزیکه براش برگ پاییزی رو توضیح دادم هرجا ببینه برمیداره
ماهم شمارو دوست داریم عزیزم
مهم حضورگرمته عزیزم یک دنیا ممنون
زهره(نى نى عسلك)
20 مهر 92 22:38
اى جانم چقدر به محمدرهام جون خوش گذشته!اونم با دووووست دخترا
نزديك سه ساعت بازى !!!افرين به مامان با حوصله!متشكرم كه با صبر وحوصله شعر سهراب رو كامل نوشتين.


جای شما خالی بود
خواهش میکنم گلم ممنون که حوصله کردید وخوندید
مریم مامان نیکان
21 مهر 92 7:04
وای آفرین به مامان سمانه که برای روز کودک اینهمه برنامه برای پسرش گذاشته مامان سمانه این کارها رو که میکنید ما افسرده میشیما با خودم میگم بیچاره نیکان که حتی ی پارک کوچولو هم که ازم تقاضا میکنه رو با اکراه میبرمش چون واقعا وقت کم میارم واقعا بهتون غبطه میخورم...ولی نه بهتون تبریک میگم شما بهترین مامان دنیاییییییییییییییید


نه عزیزم افسرده نشو ،هرمادری برای بچه ش بهترینه شک نکن،قطعا شماهم کارایی میکنی که من نمیکنم
ممنون بابت این همه لطفی که به من داری عزیزم
پسرماهتو ببوس
الهه مامان یسنا
21 مهر 92 10:57
سلام خوش تیپ خوشحالم که بهت خوش گذشته روزت مبارک نازنین


سلام خاله جون،یک دنیا ممنون
مامان آراد
21 مهر 92 11:25
سلام ممنون پسر شما هم نازه خدا سالم وسرحال حفظش کنه براتون با اجازتون من لینکتون کنم ممنون


سلام
ممنون گلم
شماهم لینک شدید
مامان پریا
23 مهر 92 0:52
روزت مبارک پسرک قشنگم
سمانه مثل همیشه عالی
افرین به تو


ممنون خاله گل وبا محبتم
خواهرای نازمو ببوسین لطفا
فرناز مادر آتیلا
26 مهر 92 14:41
عزیز دلم روز کودک و بهت تبریک میگم البته با تاخیر ........ببخشید دیگه چند وقتیه تنبل شدم


مهم حضورمهربونتونه خاله جون
سارا مامان راستین جون
28 مهر 92 20:00
پسر خلاق مامانی کاردستی هات خیلی خوشگل بود روزت و همینطور 32 ماهگیت مبارک، راستی چرا بجه ها انقدر عاشق جامپینگ هستن؟
ممنون از شعری که با حوصله تاپی کرده بودی چون من هم از این نوع اشعار خوشم میاد و تقریبا این شعر داشت از خاطرم میرفت و این کار باعث یادآوری مجدد شد


خوب جذابه دیگه منم خودم دوست دارم حیف که برای ما نیست
چه عالی
بوووووووووووس
❤دو نیمه قلبم❤
30 مهر 92 8:05
محمد رهام جونم 32 ماهگیت مبارک باشهیواش یواش داری به تولدت نزدیک میشی
با تاخیر زیاد و خجالتروزت مبارک
چقدر این مایا خانوم بامزه و خوشگله.ماشالله
خریداتون هم مبارک محمدرهام جان
چقدر هم کلاهی که اینجا گذاشته بهش میاد
دوستیهاتون با مامان ها و نی نی های خوشگل پابرجا

ممنون خاله ی گلم
الهی آمینننننننننننننننننننن
❤دو نیمه قلبم❤
30 مهر 92 8:13
خیلی خوب شد که از سهراب یاد کردی.روحش شاد و یادش گرامی.واقعا" اگر بود چه شعرهای قشنگ دیگری هم بود


اره واقعا مینا،گل گفتی
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آبان 92 4:57
اپم


شرمنده کامپیوترم قاط زده وبها رو باز نمیکنه درست شد حتما میام