نمایشگاه ومهمونی
1393/06/07جمعه
دیروز همراه مامان ومامی جون وخاله سارا رفتیم نمایشگاه وبابایی اومد دنبالمون،یه کم خرید کردیم ویه کم دیگه از انتخابامون مدند وقرارشد بازم بیایم.
این شد که جمعه هم همراه خاله وعمو ومامان وبابارفتیم نمایشگاه وخرید اسباب بازی هامون تکمیل شد.
مامان همه رو قائم کرده وبه مناسبتهای مختلف یکیشو رو میکنه ومن از ذوق تا بیکران پر میکشم.
این آقا پسر دوست نمایشگاهیمه
اسمشم یایان(رایان)بود
هی شکل ساختیم وبه هم هدیه دادیم.
بده ،بستان کودکانه!!
آخرشم خرید یک بسته قاصدک
نکته ی جالب این که روز قبل توی این غرفه اصلا بازی نکردم وگفتم:
من اصلا از اینا خوشم نمیاد
ولی روز بعد که با همراهی بچه هابازی کردم به قاصدک علاقه مند شدم وبا وجود اینکه جنس خوبی نداشت ،یک بسته برام خریدن!!
بعد از نمایشگاه رفتیم خونه ی دایی بابایی وکلی با بهراد بازی کردم.
بر خلاف گذشته که از نی نی های کوچیکترازخودم خوشم نمیومد خیلی به بهراد محبت کردم وبماند که مورد عنایات وکتکهای بهراد قرار گرفتم وکلی اشک ریختم
باز مامان دوربین به دست شد ووروجکیهای من آغاز شد.
بهرادم با دقت منو میبینه تا یاد بگیره
بیا بغلم عزیززززززززززم
تمام آدینه هاتون شاد