نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

نمایشگاه گل وگیاه

تاريخ : شنبه 30 ارديبهشت 1391 | 13:33 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/21پنجشنبه   رفتیم بازدید از نمایشگاه گل وگیاه. ,اک..........دوووووووووو..................سه.........بپرم بغل بابایی عکسهایی بدون شرح از محوطه نمایشگاه                       میشه دست بزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای کلافه شدم!!!!!!!!!!!!!!!شلوغی............گرما...............رطوبت.................... هوووووووووووووووووو خیلی هو...
3 دی 1391

پارک کوروش

تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1391 | 15:22 | نویسنده : مامان سمانه در مسیر برگشت از نمایشگاه کتاب توی ترافیک سنگین خیابونای تهران ناگهان تصمیم گرفتیم به جای دود خوردن بریم پارک وهوای پاک تناول کنیم. وبنده بعد از کمی استراحت در آغوش مامانی وسپس در آغوش بابایی رفتم که هنر سوارکاریمو به پدر ومادر مهربونم نشون بدم.اونم چه هنـــــــــــــــــــــــــــــر وچه شجاعتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   کدوم سوارکاری رو دیدید که از سواری بر حیوانات درنده ووحشی هم لذت ببره وباکی هم نداشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟   علت  همه دلاوریهای امروز من: 1-لطف وکرامت خدای یکتا 2-آثار نام 2بزرگمردی که اسمشون روی منه(پیامبر شج...
3 دی 1391

نمایشگاه کتاب

تاريخ : جمعه 29 ارديبهشت 1391 | 3:30 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/20چهارشنبه امروز مامان سمانه بعد از دوسال ودو ماه یکی از دوستای قدیمیشو قراره ببینه که البته توی این مدت اتفاقات زیادی افتاده ،چه اتفاقاتی؟؟؟؟؟؟؟   خدا به خاله حمیده یه کاکل زری به نام امیر علی داده ویه محمد رهامم به مامان من . حالا امروز روز دیداره اگه گفتید کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   نمایشگاه بین المللی کتاب   هنوز خیلی نگشته بودیم که امیر علی زد زیر گریه و جیغ اونم از نوع بنفشش. وهرچقدر مامانش تلاش کرد بیفایده بود آخه خوابش میومد.خلاصه رفتیم توی یه سرازیری نشستیم تا مامان مهربونش بخوابوندش. منم توی این فرصت کمی تنق...
3 دی 1391

جشن قدم

  تاريخ : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | 18:20 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/14پنجشنبه   مراسم اثر گذاری یه پسر 14ماه و29روزه وای.............اینا دیگه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا رنگ پوستم عوض شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به راه رفتنم مربوط نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامانی قرمزش خوجلتره............نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بذار درشوباز کنم!!!!!!!!!!!!!!!!! مامانی بسه بریم بشوریم لطفا...................... آ خ جون بریم شستشو.............. انقدر گریه کردم که مامانی به همون یه برگه رضایت داد وقرار شد بریم حمام حالا حتمامیپرسید این کارا برای چیه؟؟؟؟؟؟؟ داریم برگه یادگاری درست میکنیم.برای چی؟؟؟؟؟؟...
3 دی 1391

نمایشگاه کودک وخلاقیت

تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1391 | 10:52 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/11دوشنبه امسال برای اولین بار در شهر تهران نمایشگاه کودک وخلاقیت در مجموعه فرهنگی تلاش بر گزار شد ومن ومامان وبابا هم به استقبالش رفتیم. مامان من خیلی نمایشگاه دوست داره و ازالان داره برای نمایشگاه کتاب وگل وگیاه هم برنامه ریزی میکنه. بفرمایید بادکنک.   چقدر خوشگلن مامان ببین       مامان وبابادر نظر داشتن برام از این بزرگا بخرن ولی من با گریه وفریاد متوجهشون کردم که من از این کوچیکا دوست دارم. مامانم منو برد نزدیکشون تا خودم انتخاب کنم.ای که نمیدونید چه کار سختی بود...
3 دی 1391

آش میپزیم

تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1391 | 1:15 | نویسنده : مامان سمانه 1391/02/06چهارشنبه: امروز سالروز شهادت یگانه بانوی جهان هستی حضرت زهرا ست.ومامی جونم که ارادت خاصی به این خانوم داره واسم این حضرت زیبنده آموزشگاهشم هست هرسال توی این روز آش نذری میپزه که من امسال تونستم یه عالمه کمک کنم که امیدوارم موردقبول حق قرار گرفته باشه.   همه چی مرتبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   بی زحمت اون نمکو بدین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عالی شده...........خدا قبول کنه. بابایی ببین گاز کاملا قطع شده؟؟؟؟؟؟   چی لازم دارید؟؟؟ قاشق بفرمایید   خداروشکر کار تزیینم رو به پایان...
3 دی 1391

ماجراهای راه رفتنم

من از 1390/09/25توانایی ایستادن وراه رفتن با کمک میز و مبل یا هر تکیه گاه دیگه ای رو داشتم ومامان وبابام منتظر بودن که من نهایتا تا یک ماه بعدش راه بیفتم. ومن غافلگیرشون کردم به 2دلیل: 1-برای تقویت نیمکره چپ مغزم وبالا بردن توانایی عملیاتهای ریاضی میخواستم یه مدتی چهار دست وپا برم.   2-چند باری دچار حادثه شدم وترسیدم وتا تسلط کامل دست از تکیه گاه بر نخواهم داشت.   و ایجاد یک تنوع در روند راه رفتن:   معمولا نینیها اول میایستن بعد راه میرن ولی من چون قراره دانشمند بشم باید همه نوع اختراع وکشفی روتوی رزومه ام داشته باشم به همین دلیل در تاریخ1391/02/03ناگهان تصمیم گرفتم حدود 2متر راه برم ودر ت...
3 دی 1391

عروس ماهها خوش آمدی!!!!!

تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 | 2:48 | نویسنده : مامان سمانه مامانم میگه: اردیبهشت ماه خرمی کره زمینه،ماهی که نارنجهای شیراز پر از شکوفه میشن،ماهی که توی کاشان جشنواره های گلاب گیری برپا میشه ،ماهی که جشنواره لاله ها بر گزار میشه وخلاصه ماه زیبایی زمینه. مامان وبابام درست یک ماه قبل از اینکه من توی دل مامانم مهمون بشم رفته بودن جشنواره لاله ها. اینم چند تا از عکساشونه.                 من در اولین روز اردیبهشت1391 برای اولین بار همراه مامی وپدرجون ومامان سمانه رفتم حرم حضرت عبدالعظیم. هوا هم حسابی د...
3 دی 1391

دومین بهارزندگیم اومد

باخونه تکونی   به استقبال بهار رفتیم وسال 1391هم ازراه رسید.     اگه گفتین امسال چه سالیه؟؟؟؟   آفرین سال نهنگه.............     من امسال لحظه تحویل سال خواب بودم با این که پارسال نصفه شب بود من بیدار بودم ولی امسال خواب بودم اونم چه خواب عمیقی.................... این هفت سینو ساعت3نیمه شب مامانی به عشق من چید که متاسفانه من سال تحویل در بسترم لالا کرده بودم.     توی هفت سین امسال ما جای 2تا چیز خالی بود 1-ماهی که به رحمت خدا رفت 2-سبزه که مامانم نپسندید مامانم دنبال یه همچین سبزه ای بود تا بخره که قسمتش نشد. ...
3 دی 1391