نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

سفربه مشهدمقدس

  تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1391 | 13:55 | نویسنده : مامان سمانه 1391/01/25جمعه ساعت 10:10دقیقه پرواز داریم واین اولین باره که من سوار هواپیما میشم و اولین باره که بدون بابایی میرم مسافرت و اولین باره که میرم مشهد مقدس پابوس امام رضا. ومن از ذوق سفر برای اولین بار ساعت6:30صبح بیدار شدم. میگن آدما تو سفر خیلی چیزا یاد میگرن من قبل از شروع مسافرت چمدان بستن یاد گرفتم. ببینید................ مامانی به نظر شماهم این سایز چمدان خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟ ازنظر استحکام زیپ بررسیش نمیکنی مامانی؟ دیگه چه چیزایی باید بردارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوشحالم کردی مامان نزدیک بود فلاکس ی...
3 دی 1391

14ماهگی

تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1391 | 1:15 | نویسنده : مامان سمانه من به مناسبت 14ماهگیم تصمیم گرفتم یه تجربه مهم کسب کنم که  وقتی بزرگ شدم نگم ای کاش تا جثه نحیفتری داشتم اینکارو انجام میدادم . اون کار نشستن توی سبد بود. چشمام خیلی بدتر شدن والبته خیلی دردناک . از مامان به محمد رهام: الهی قربون چشمای ناز ودرشتت برم که میکروبا قرمز ومتورمش کردن.الهی فدای پسر 14ماهه صبورم بشم که با این همه درد بازم برام میخنده.همیشه سالم وشاد باشی یکی یه دونه من. برای شاد کردن دل مامانم که این روزا خیلی نگرانمه،سرمو میذاشتم بین دوتا دستامو بعد از چند ثانیه سرمو بلند میکردم ودادمیزدم: دا ...
3 دی 1391

سیزده به در

تاريخ : يکشنبه 17 ارديبهشت 1391 | 15:24 | نویسنده : مامان سمانه بازم من از امیر حسین مریضی گرفتم وای.............. چشمم عفونت کرد ومامانمم کلی گریه کرد و قربون چشام رفت. من عاشق خواب در طبیعتم .   ا گه گفتین بعد از یه خواب دلچسب چی میچسبه؟؟ کاکائوبا چای ودالی بازی   خجالتم ندید!!!!!!!!!!!! کافیه!!!!!!!!! اینقدر ازم عکس نگیرید لطفا........... من همه جا با خودم ماشینامو میبرم ومشغول کشف علت و نحوه عملکردچرخها شون هستم. حالا وقت پیاده روی ولذت از طبیعته . من عاشق تاتی کردنم ولی هنوز کمی میترسم. که به همراهی مامی مهربون وخاله س...
3 دی 1391

سفربه استان قم

تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1391 | 13:56 | نویسنده : مامان سمانه 1391/01/09 من برای اولین بار به مسجد جمکران رفتم جایی که به نام امام زمانه وخیلی مقدسه. مسجد خیلی بزرگی بود ومن کلی بازی کردم وبهم خوش گذشت آخه من که دعا ونماز بلد نیستم . مامانم همش میگفت پسرم برای همه دعا کن خدا به حرف فرشته ها گوش میکنه ودعاشون مستجاب میشه.منم برای همه دعا کردم امیدوارم مستجاب بشه که مامانم میگه حتما میشه چون تو پاکی پسرم وزلالی مثل چشمه زمزم. این تاریخچه مسجد جمکرانه آفتاب تو چشمم بود که اخم کردم باید از عینک استفاده میکردم .هههههههههه خوب خورشید خانوم مهربون شد واخمم از چهره من رفت . من ...
3 دی 1391

هفت سین من یا مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من وهفت سینی که مامانی به افتخارمن چیده.   یعنی واقعا مامان سمانه اجازه میده بهشون دست بزنم؟خودش گفت بذار چندتا عکس بگیرم بعد هرکاری دلت خواست بکن!!!!!!!!!!حتما میذاره..............تاحالا نشده به قولش عمل نکنه...........   آخ جون عشق من شمع!!!!!!!!!!!!!!! این شمع متناسب با سال نهنگو خاله سارای گلم برام خریده. اده مامان...اده....... مامان:جیزه پسرم....داغه محمدرهام:اده......دده ..........دده(باتاکیدوباجذبه)   تازه ماشین داد بهم ....پس کی میگه آزادی پسملم؟؟؟؟ خدایا خودت بهتر میدونی تو دل من چی میگذره!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
3 دی 1391

دیدنیهای بهمن واسفند 1390

  1390/11/06 خوب مامانی من گرمم شده لپمو گذاشتم رو سرامیک خنک بشم خوب این لباسها گرمن من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟   ١٣٩٠/١١/١٨     من نمیدونم چرا این مامانی قفل کودک لباسشویی رو روشن میکنه؟؟؟؟؟ مگه ما کودک کنجکاوی که به لباسشویی دست بزنه تو خونمون داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ١٣٩٠/١١/٢٠ من ومامانی یه بازی جدید اختراع کردیم: اول قرار شد نوبتی بشینیم وهمدیگه رو هل بدیم ولی چون مامانی جا نشد کلا سواری انحصارا"مال من شد ومامانی هم منو میکشوند این طرف واون طرف جاتون خالی خیلی بهم خوش گذشت. ١٣٩٠/١١/٢٨ دراین تاریخ ما عروسی دعوت شدیم ومن با مه...
3 دی 1391

اولین ها

  1390/12/10 من اولین مروارید آسیارو به دریای دهانم دعوت کردم.مامانم میگه دیگه واقعا به جمع کباب خورا پیوستی اولین دندون آسیا م ازفک بالایی والبته سمت چپم رخنمایی کرد.   یکی دیگر از ابتکارات دندونی من: من این بارم یه تنوع دیگه توی دهانم ایجاد کردم واز دندونای آسیام خواستم که زودتر از نیشهام بیرون بیان . اولین تنوع عجیب دنونی منو یادتون میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     1390/12/11 من حدودای ساعت 20تا 21امروز که پنجشنبه هم بود یه بازی جدید یاد گرفتم اگه گفتید چی بود؟؟ من برای اولین بار چند قدمی رو بین دایی و پدرجون بدون تکیه گاه وکمک راه رفتم وهمه ومخصوصا خودم خیلی...
3 دی 1391

تولد دسته جمعی فرشته های یکساله

روز 12اسفندسال 1390برای من و19تا از دوستای دیگم توی happy house تولد دسته جمعی گرفته شد که جاتون خالی خیلی بهمون خوش گذشت.   این تولد دسته جمعی به افتخار 20تاییمون گرفته شد یعنی: 1-رایان 2-کسرا 3-آرتین 4-ایلیا ی خاله فرنوش 5-آراد 6-ارمیا 7-سام 8-آریو 9-کیان 10-ایلیای خاله رویا 11-ارشان 12-محمد امین 13-فرسام 14-پندار 15-آروین 16-برسام 17-باران خاله شبنم 18-باران خاله بهار 19-آرشیدا 20-خودم   اینم عکس کیکمونه: من وپندار در تفکری عمیق چقدر خوب میشد از این وسایل با...
3 دی 1391