نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

فوتبالیستهای 4 ساله

1394/02/20 یه هفته ای بود که عمو رضا یه زمین فوتبال رو رزو کرده بود ولی شانس ما تا موعد مقرر میرسید هوا ابری وطوفانی وبارونی میشد. بالاخره اون یکشنبه طلسم شکست ورفتیم. البته ماهنوز موفق به خرید لباس فوتبالی برات نشده بودیم .           شب خوبی بود وخیلی بهتون خوش گذشت. ...
4 تير 1394

چیپسگر

1394/02/18 دیگه به چیتگر نمیگی چیپسگر ،کلا دامنه ی لغاتی که اشتباه تلفظشون میکردی خیلی کم بود ولی همونم داره محدود تر میشه واین هم یک نشانه ی دیگر از تکاملت،شکر خدایی که لذت دیدن بزرگ شدن ورشد فرزند نصیبم کرد. کلی خاک بازی کردی والبته منم درحد بضاعت همراهیت کردم.   بعدش ناهار خوردیم وبعد از ناهار یه خانواده اومدن نزدیکمون که دوتا دختر بزرگترازشما داشتن،ازمن اجازه گرفتی ورفتی سمتشون تاباهاشون دوست بشی ولی اونا درکمال خودخواهی وسایلات رو گرفتن ودوتایی مشغول بازی شدن وبه شما گفتن پسرها بازی نیستن وتو باید تنهایی بازی کنی. خیلی غصه خوردم ،از اینکه انقدر مظلومی ازاینکه نمیتونی حق خودت رو ...
4 تير 1394

روز پدر

1394/02/12 امسال روزپدر با روزمعلم قرین شده بود.وتبریکات ما به پدرجون دوبرابر شده بود البته متاسفانه من دوربین رو جا گذاشته بودم وعکسی از آخرشب نداریم. عشقولانه های پدروپسری   پدرآینده ی خونه ی ما ومسئولیت خطیر برش کیک پدران ومعلمان سرزمینم به ویژه پدرگل وهمسرنازنینم روزتون مبارک   ...
3 تير 1394

اتل متل توتوله2*94

1394/02/11 انگری برد یکی از بازیهای مورد علاقه ته،برای همین تصمیم گرفتم یه تابلوی شنی با طرح انگری برد برات بخرم.   این هم جوجه پرطلا ونتیجه ی زحماتش این ملخ رو روزقبل ازمون هدیه گرفتی معلومه دیگه بابت چی؟؟ میوه خوردن   یه روزباهم رفته بودیم گردش که رفتی داخل مغازه واین ملخ رو انتخاب کردی وگفتی بخر ،منم گفتم باشه!!ببینم این هفته چقدر میوه میخوری شماهم که از میوه بیزاااااااار،زدی زیزگریه وبه ایجاد تشنج متوسل شدی ومن محکم بهت گفتم:اگه دوست داری میتونی گریه کنی ولی تغییری توی حرف من ایجاد نمیشه ومن صدای گریه ت رو نمیشنوم. از طرفی هم ...
3 تير 1394

نظم خلاقانه

1394/02/05 پسرکم خیلی منظم ودقیق بازی میکنه فقط حیف که همیشه اسباب بازیهاش زیر دست وپامونه واصلا راضی به جمع کردنشون نیست. دقیقا درهمین لحظه های بحرانیه که یا خسته س ،یا کمرش درد میکنه یا............. ولی به ترتیب چیدن اسباب بازیها علی الخصوص ماشینهاش واقعا دیدنیه. وقتی یه مامان درراستای سالم خوری مجبوره نیمی از فضای خونه رو به سبزی خشکوندن اختصاص بده ،میبینه که پسرش چقدر قشنگ از کمبودجا استفاده بهینه میکنه واز دیدن این صحنه کله قندهاست که توی دل مامانه آب میشه به یادعسلی خرگوش میشه وکمی هم برای مامان ذوقناکش لوس میشه   واینگونه ست که دیدن بچه ت بزرگترین...
3 تير 1394

باغ ایرانی

1394/01/25 با دوستان بهمنی رفتیم باغ ایرانی که البته با سالهای قبل خیلی متفاوت بود. قشنگ بود ولی نه به قشنگی وپرگلی سالهای پیش     ادامه صبحانه خوردیم و... خورده نخورده رفتین دنبال بازی وبدو بدو همتون میخواستین نیکا رو تاب بدین شماهم از فرصتی برای ناز ونوازش نیکا توپولو استفاده میکردی   فوتبال بازی پسرهای بهمن89 ارشان داور مسابقه بود ولی خسته س نشسته داوری میکرد البته گاهی جای صندلیشو عوض میکرد تا به همه جای بازی تسلط داشته باشه     این اسکیت رو...
3 تير 1394

اتل متل توتوله 1*94

یک ساله اتل متل توتوله وشیرین تراز عسل ننوشتم،واقعا فرصت نکردم پسرکم منو ببخش از این به بعد رو مینویسم تا انشالله جامونده ها رو هم بنویسم. 1394/01/23 این روزها دائم از گوشه کنارخونه صدای چیک چیک میشنوم،برای افتادن این اتفاق فقط یک لحظه غفلت کافیست. پسرکم عکاس میشود گاهی عکسهای عالی وباکیفیت، گاهی به قول خودش عکسهای چروک (تار) وگاهی عکسهای سلفی که آنها هم در دودسته صاف وچروک تقسیم بندی میشوند. سوژه ها هم زنده ومرده هستن،راحت بگویم تنوع درسوژه بینظیراست.     وقربان برم خدایی که از گل وجودارزشمندی چون تو را آفرید.   ...
2 تير 1394

روزمادر

صبح که ازخواب بیدارشدیم بهت گفتم: محمدرهام امروز روز همه ی ماماناست،روزمنو بهم تبریک نمیگی؟؟ گفتی:آخه عزیزدلم،قربونت برم من که پول ندارم برات کادو بخرم گفتم:کادو نمیخوام مامان فدات شه ،تو خودت بهترین کادویی وباهم رفتیم ومشغول ساخت کاردستی برای مامانها شدیم،به درخواست خودت برای خاله سارا هم ساختیم. پسر نظیفم برام جارو میزنه اینم نتیجه ی کارمون بابایی از طرف خوش وشما برام کیک وگل وکادو خریده بود،دستش دردنکنه واقعا   وبازهم احترام به علائق نازدار شمع وفووووووووووت وتکرار وتکرااااااااااار    ...
2 تير 1394

قرار فرشته های بهمنی

1394/01/18 اولین قرارفرشته های بهمن 89 دربهشت مادران برگزار شد. یه آلاچیق پیدا کردیم که وسطش خاکی بود واینگونه شد که تو حلق خودمون خاک بازی کردین. همش بدو بدو میکردین ومیرفتین سمت درب خروجی که خانم مراقب اینجا بهتون تذکرداد. همتون مشغول دست دستی برای نیکا فسقلی بودین.     اون روزکلی بلا سرت اومد فرشته ی نازم ،به پیشنهاد دوستان برات صدقه گذاشتم واومدیم خونه هم برات اسپند دودکردم. چه خوشگلی چه ماهی،چشم نخوری الهی(سوسکم خودتونین) ...
2 تير 1394

نوروز و13 به در

روزهشتم فروردین همه ی خانواده ی بابایی مهمونمون بودن ومهشید(دخترعمه صوری)رو پاگشا کرده بودم. کلی ذوق داشتی،روزقبلش نشستیم وعیدی عمه ها وعیدی عروس وهدیه ی پاگشا وهدیه ی تولد زنعمو رو باهم کادو کردیم و بی صبرانه منتظر بودی تا هدیه هاشون رو تقدیمشون کنی. بعد از شام هدیه های همه رو دادی وکلی زدیم ورقصیدیم وخیلی بهمون خوش گذشت. روزدهم فروردینم خانواده ی خودم رو دعوت کردم و اون شبم زدیم ورقصیدیم ویک تگرگ جانانه محفلمون رو به یادموندنی کرد. تگرگ شدیدی که ساعتها کوچه رو آبگرفته کرده بود ومهمونها نمیتونستن برن،من وشما خوشحال بودیم که شب نگهشون میداریم ولی راه باز شد ومهمونامون رفتن .   13...
2 تير 1394