نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

آتلیه چهارسالگی

        نازنینم به مناسبت چهارمین سالروز میلادت رفتیم آتلیه وعکس گرفتیم. عکسامون خیلی بهتر وقشنگتراز فایلشه کیفیت فایلها رو خیلییییییییی کم کرده وعکسها بدون رتوش هستن،باقی عکسها هم خانوادگیه وامکان کراپ هم نیست،بقیه ش رو روی دیوار وتوی آلبومت ببین عروسکم ...
3 خرداد 1394

به مناسبت ❤میلادت❤

امسال پانزده بهمن با چهارشنبه مصادف شده بود وقرار بود جشن میلادت رو پنجشنبه بگیریم برای همین برنامه هامون رو به دوشنبه انتقال دادیم . شهربازی وآتلیه به مناسبت چهارساله شدن پسرکوچولومون ادامه درادامه حسابی بازی کردی وخوش گذروندی نفس مادر       بازی که هربار بریم سرزمین عجائب زیر هفت هشت بار راضیت نمیکنه!!         پدرکه باشی پشت پسرت می ایستی تا احساس ناتوانی نکند مادرکه باشی تابلوی نشان دهنده ی برد پسرت برات زیباترین تابلوی عمرت میشو...
3 خرداد 1394

تولد عمو

امسال زنعمو تصمیم داشت برای عمو تولد سورپرایزی بگیره که بنا به دلایلی کنسل شد واین شد که قرار شد یه تولد کوچولوی سورپرایزی با حضور خانواده ی ما برای عمو گرفته بشه. زنعمو یه لیست از مایحتاج تولد نوشت وماهمه رو خریدیم که عمو بویی از ماجرا نبره! هدیه خریدنش که خیلی جالب بود،بابایی وعمو باهم رفتن خرید وتبلت مورد علاقه ی عمو رو خریدن وعمو تا شب تولدش فکر میکرد اون تبلت برای دوست بابایی خریداری شده خلاصه روزموعود رسید وقرار شد بریم یه باغ رستوران که اجرای زنده داشت ولی متاسفانه حواسمون به تقویم نبود !!!!!!!!!آخه اون روز شب شهادت بود برای همین رستوران رفتنمون رو کنسل کردیم وزنعمو گفت بریم خونه ی عمه فریده تا ...
3 خرداد 1394

تولد باران

بالاخره اولین جشن از مولودهای بهمن دوست داشتنی فرا رسید . 1393/11/02تولد باران عزیزم با تم مینی موس تولد باران نازنین درادامه برنامه های تولد باران خیلی شاد وجذاب بود برای بچه ها. نفس مادر اصلا از گریم صورت خوشت نمیاد ولی اونجا تحت تاثیر دوستات قرار گرفتی وانجام دادی والبته از همه زودتر هم صورتت رو شستی کلا زیادی نظیفی عمر مادر همیشه بخندین فرشته های مهربون باران جون ومهمون خوشگلش رهام عنکبوتی   درحال شرکت دربرنامه ها وبازیهای تولد         موج شادی...
3 خرداد 1394

باغ وحش

1393/10/26جمعه دیروز با عمو اینا حدود هشت ساعت توی میلاد نور میچرخیدیم وتو ماهکم حسابی با ما همکاری کردی ،حتی یه ذره هم غر نزدی،آخه عاشق خرید وگردشی زنعمو هم یه قطار خوشگل برات هدیه خرید وکیف کرده بود از آرومی وهمکاری شما برای همین تصمیم گرفتیم جمعه رو به تفریح مورد علاقه ت اختصاص بدیم البته مورد علاقه ی شما وعموت بابایی رفت سرکار وما چهار تایی رفتیم باغ وحش جای بابایی واقعا خالی بود ادامه   بدون شرح:                   &...
3 خرداد 1394

آواخانوم

1393/10/24چهارشنبه پسرک نازم به شدت بچه ها رو دوست داری ولی آوا برات یه چیز دیگه س،مراقبشی بهش محبت میکنی ،انقدر این حست برام جالبه که حد نداره!! بهم ثابت کردی مثله یه کوه محکمی برای خواهر یا برادرات،خیلی مردونگی نهفته توی وجودت رو دوست دارم مهربونم. دعوت شده بودیم خونه ی آوا،آوایی که بدون لفظ خانوم محاله اسمشو بیاری محمدرهام: مامان من خیلی آوا خانومو دوست دارم،خیلی بامزه س من میترسم جلوی پام گم شه،برای همین پشتش راه میرم بزن بریم ادامه تا عکسها رو ببینی قشنگم محمدرهام ویسنا   محمدرهام-آرتین_مهیار_سما آرتین-مهیار-یسنا ...
3 خرداد 1394

تولد گروهی فرشته های چهارساله

سلام 1393/10/19مصادف با میلاد حضرت محمد ماه مادر امسالم براتون تولد دسته جمعی گرفتیم،بماند که چقدر سخت امسال این مراسم برگزار شد ولی شکر که این رسم قشنگمون پایدار موند انشاءلله مامانا همکاری کنن وجشنمون هرساله باشه.وهرسال یک خاطره ی بینظیر از رشد دسته جمعیتون داشته باشین امسال به دلیل به حد نصاب نرسیدن فرشته های بهمنی چند تا مهمون نازنین دیگه هم داشتیم که یه کم کوچکتر از شماها بودن آرتین جونم یکی از اون مهمونای نازنین بود که هفت ماه زودتر به استقبال میلادش رفت. امسال تولدتون رو توی مجتمع کوروش گرفتیم ومن وخاله هانیه مسئولیت برگزاری رو به عهده گرفتیم وخیلی خوش گذشت .واولین تجربه ی تولد گروهی کوروش بود وواقع...
3 خرداد 1394

سالگرد ازدواج

1393/10/14 مدتها بود نه کافی شاپ رفته بودیم ونه دیزی خورون هرچند هیچ هماهنگی باهم نداشت ولی جفتش رو به سالروز یکی شدنمون انتقال دادیم وآآآآآآآآآخ که چقدرم چسبید. خیلی بده چند نسل زاده ی یه شهری باشی وبناهای تاریخیش رو ندیده باشی!!!اونم چه بنایی میدون آزادی اونم اون روز مزین کردیم چقدرم خوش گذشت فقط خودمون بودیم ویه دوست خارجکی جولانی دادیم اساسی جای همگی سبز ادامه دارد پدروپسر     عروسک مامان اون روز علاقه ی خاصی به این مجسمه ها پیدا کرده بود ومدام میرفت کنارشون ومیگفت: مامان بیا از ما یه عسک زیبا بگیر  ...
1 خرداد 1394

مهمونی

1393/10/12 درهفتمین سالروز حنابندون مامان وبابا دعوت شدیم خونه ی عمو مصطفی،دوست بابایی با مامانی برای دوستام هدیه خریدیم وکوکی های رنگی رنگی درست کردیم وشاد ومشتاق رفتیم خونه شون. فاطمه جون ومطهره که معرف حضور هستن ،اون فسقلی هم آریسا خانومه دختر عمو حمید که من اون روز باهاش آشنا شدم.   خاله مینا خیلی زحمت کشیده بودن وبه ما خیلی خوش گذشت،بعد رفتیم خونه ی مامانبزرگم وراه باز وبسته کردن لوردراپه رو کشف کردم تادرودی دیگر بدرود ...
1 خرداد 1394