نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

ویروس لعنتی

1391/10/4 0:08
518 بازدید
اشتراک گذاری
تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1391 | 19:54 | نویسنده : مامان سمانه

زیباساز وبلاگ

سلام سلام صدتا سلام،هزاروسیصدتا سلام

 

خوشگل مامان دوهفته ای بود با بیماری دست وپنجه نرم میکردی واین بی حوصلگی باعث شد تا آپ کردن وبت به تا خیر بیفته.

ماه من روز دوشنبه 1391/08/01که قصد داشتیم یه کیک توپ بپزیم وبرای عرض تبریک بریم خدمت مامی جون شما مریض شدی وبه جای تولد رفتیم مطب دکترت و به جای کیک سوپ خوردیم.البته مامی جونم سرما خورده بود وهمزمان با شما ایشونم تحت ویزیت بودن خلاصه این روزهاگذشت تا یکشنبه که شما دچار بیرون روی هم شدی ودرست در روزهایی که منتظر بهبودت بودم حالم رو اساسی گرفتی وجگرم رو کباب کردی آخه عمر من تو بگو !!پسرک نو پایی که همش در حال جنب وجوشه وهیچی هم نمیخوره مگه چقدر توان داره که این همه درد بکشه؟؟؟؟؟؟

از روز دوشنبه 1391/08/09هم شدی یه نینی مظلوم که حتی حال صحبت کردن هم نداشت منم که حسابی به هم ریخته بودم  وداغون ِداغون بودم وبا دکترت تماس گرفتم وگفت :مشکلی نیست وخودش خوب میشه ولی من رجوع کردم به طب سنتی وبهت آب سیب وموز ونشاسته سیب زمینی و... خوروندم(واقعا با زور بهت میدادم الهی بمیرم برات نفسم)وخداروشکر تا روز سه شنبه اسهالت کاملا خوب شد وخوشحال وخندان خوابیدیم وصبح چهارشنبه ساعت 6:45با گریه شما بیدار شدیم وبغلت کردم وبهت عرق نعنا ونبات دادم  چون فکر میکردم دلت درد گرفته که اونطوری گریه میکردی ولی در عرض 5دقیقه تبدیل شدی به یه گوله آتیش .واااااااااااااااااای خدای من دیگه تب چرا؟؟؟؟؟؟این سوالی بود که داشت مخم رو میترکوند.بابایی رفت قطره خرید وبهت دادم ولی هیچ فایده ای نداشت پاشویه هم کاملا بی اثر بود آب سیب هم که اطبا طب سنتی برای تب سفارش میکنن روت اثر نداشت وتنها راهی که به ذهنم رسید اب بازی بود .یک ساعتی توی وان نشوندمت تا اینکه تبت کمی اومد پایین وخوابیدی ساعت یک ظهر دوباره به طرز وحشتناکی تب کردی وبرات شیاف پانادل گذاشتم ودقایقی طول نکشید که دفع کردی منم فقط گریه میکردم.خدایا چیکار کنم ؟؟؟دوباره شیاف بذارم ؟؟؟؟زیاد نشه وبچم دچار مسمومیت دارویی نشه وهزار تا فکر دیگه که داشت دیوونم میکرد .

کلی روی خودم کار کردم  که اشکامو کنترل کنم وبه دوست گلم که پزشکه زنگ بزنم ولی فقط در حد سلام وعلیک آروم بودم ومجدادا زدم زیر گریه وفرنوش جونم کلی دلداریم داد وگفت اشکالی نداره ومیتونم دوباره برات استفاده کنم ومنم کلی آروم شدم وساعت 2ظهرتبت کاملا کنترل شد وتا ساعت 8شب که رفتیم دکتر مشکلی نداشتی .دکترت بعد از معاینه کامل گفت که تو مشکلی نداری واحتمالا دچار تب ویروسی شدی که سه روز ادامه خواهد داشت .خیلییییییییییی شبها وروزهای سختی بود که امیدوارم هیچ وقت تکرار نشن ماه من.

فرنوش گلم تو فرشته ای بودی که توی بدترین لحظه عمرم به دادم رسیدی ان شالله ایلیای نازت همیشه سلامت وشاد باشه.یک دنیا ممنون دوست مهربون وگلم

خدایا همه فرشته ها رو درپناه خودت محافظت کن آمیـــــــــــــــــــــــــــــــن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)