نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

آب وآتش

1392/3/26 8:43
1,178 بازدید
اشتراک گذاری

1392/03/17

آخرین روز تعطیلات چهارروزه ما بود وبابابایی شما رو بردیم بوستان آب وآتش واز اونجایی که عاشق آب بازی هستی فکر میکردیم خیلی بهت خوش بگذره ویه عالمه لباس وتجهیزات برات برداشتیم.البته به قدر انتظار من استقبال نکردی ولی کاملا"حق داشتی چون هیچ بچه ای اندازه ی شما اونجا نبود وشما بین اونها یه نینی تمام عیار بودی ولی با این حال بهت خیلی خوش گذشت وبابایی بهت یاد داده بود دستت رو بگیری جلوی فوران آب وبعد از این حرکت  وپاشیدن آب روی خودت ،باسرعت نور تا چندین متر اون طرفتر فرار میکردی وصدای طنین قهقهه ات دل ودین من رو میبرد،همیشه بخند آرام جااااااااااااانم

این عکسها مربوط به پارکیه که نزدیک بوستان حضرت ابراهیم (آب وآتش)بود

جون ودلم،مربا وعسلم ارتفاع پله ها رو ببین !!!!!!هنوززوده پسرکم

اب واتش

وروجک مامان وامداد مهربان پدر

اب واتش

 

اب واتش

برفراز پله های مرتفع

از قلل پیشرفت وسعادت صعود کنی عمرمادر

اب واتش

 

اب واتش

انشالله از تونل سختیها ومشکلات زندگیت هم با لبخند واقتدارو موفقیت بگذری پسرقشنگمقلب

اب واتش

هوراااااااااااااتشویق

اب واتش

توی مسیر بین پارک وبوستان یه اسب خوشگل درحال آموزش دیدن بود ،نمیدونی چطوری دنبالش میدویدی ماهِ من،میگفتی:

میخوام بگیلمش،میخوام سوالش بشم

بعد نگهبان مجموعه با لحن کودکانه ای پرسید:

دوست داری سوارش شی؟؟؟؟؟

از دویدن ایستادی وگفتی:

بله،دوست دالم

ایشون:نمیترسی؟؟؟؟؟؟؟

محمدرهام:نه نمیتَسم

نگهبان متعجب وخیره به منتعجب

من:نه عمو مگه ترس داره،اسب حیوون خوب ونجیبیه

ایشون:آفرین به این مادرنترس وبچه ی مثل خودش شجاعش ورو به محمدرهام

عموجون اجازه نمیدن سوارشی برو آب بازی کن ،باشه!!!!!

محمدرهام:باشه

عکس کلی البته نه چندان زیبا

اب واتش

لحظات اولیه ورود ومعارفه توسط آقای پدر

اب واتش

 

اب واتش

عزیزم تو تمام زندگیمی

اب واتش

خودت که میدونی عاشق چشماتم،بی عشق تو از زندگی بیزارم

اب واتش

درست وقتی که لبخندتو دیدم همون لحظه به آرزوم رسیدم


اب واتش

وقتی راه رفتن آموختی دویدن بیاموز دلبرکم،وپس از آن پرواز را.

دویدن بیاموز چون هرچیزی که بخواهی دوراست،وهرقدرکه زود باشی دیر!!!!!!!!

وپرواز را بیاموز نه برای اینکه از زمین جدا باشی،برای آنکه به فاصله زمین تا اسمان گسترده شویقلب

اب واتش

قربون چشمات که به سایه ی مامان وبابا می نگرد،نازدار مه جبینم

اب واتش

 

اب واتش

 

وااااااااااای باز این فسقلی ماشین دید!!!!!

اب واتش

اسکیت روی ماشین به سبک حمیدخان(اسم این پسره حمید بود)

اب واتش

تو خیره به ماشین ومن همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

اب واتش

ورود به محدوده استقرار حمید وماشینش وطرح یک طرح رفاقت زیر بنایی وکاربردی

اب واتش

با اجــــــــــــــــــــــــــــــــازه

اب واتش

حمید جان خیلی جنتلمن بود وبهت اجازه داد بازی کنی ولی دوست گردلیش اومد وبه طرز وحشتناکی ماشین رو از دستت کشید ،برام مثل شاه میبخشه وزیر نمیبخشه تداعی شد.پسر نازم خیلی خوبه که توی هرورودت به اجتماع یه درس میگیری من عاشق این نکته هام،شما اولش ناراحت شدی ولی با دوجمله ی من قانع شدی وبه بازی خیس شو فرار کن ِ خودت ادامه دادی.

بدو بدو کن،کوچولوی بزرگ اندیشم

اب واتش

بدو بدو کوچولو به اینجاها نگاه کن

با چشمون قشنگت قطره ها رو طلا کن

اب واتش

پیش به سوی ماشین وحرکت به سوی تفرجگاه بعدی

اب واتش

پله های ورودی پارک نهج البلاغه

محمدرهام:

من دیگه آقا شدم،بُزُگ شدم،خودم میام دستمو نگیر

اب واتش

یاس خوشرنگ وبوی من درجوار یاسهای سفید

اب واتش

وبازهم :

من فدای تو به جای همه دنیا تو بخند،توبمان ،تو بتاب

نهج البلاغه

من درحال تماشای این قسمت از پارک که خیلی دوستش میدارم بودم.

نهج البلاغه

سیاهی دوچشمانت مرا کُشت

نهج البلاغه

قربون لبهای غنچه ایت

نهج البلاغه

گل خوشبوی من داره گلها رو بو میکنه

نهج البلاغه

 

نهج البلاغه

 

نهج البلاغه

 

بازم دزد:

داشتیم با بابایی گل میگفتیم وگل میشنیدیم که ناگهان صدای جیغغغغغغغغ بنفش ریموت ودیدن دربهای باز ماشین ،رشته افکارمون رو گسست .من به بابایی که شوکه شده بود گفتم :

بدووووووو علیرضا بدووووووووووو

وخودم هم مضطرب وپریشان شما رو بغل کردم وباتمام توانم اون سربالاییها وپله ها رو میدویدم که درست وقتی که نفس کم آورده بودم بابایی زنگ زد وگفت:

قبل از من پلیس سررسیده بوده وبا درهای باز ماشین مواجه شده بوده ودرها رو بسته بوده

ولی خدایی من درفکر سرعت عمل این دزدهام توی همین فاصله ی کم تمام ماشین رو زیرورو کرده بودن حتی لباسهای شما،وهرچی پول توی ماشین داشتیم (40-50هزارتومن) رو برده بودن .

خیلی حالمون گرفته شد نه برای پول چون این مبلغ الان واقعا بی ارزشه،برای اینکه اطرافمون چه خبره؟؟؟؟؟؟چند وقت پیش دوچرخه ی خاله سارا وپل جلوی پارکینگ رو دزدیدن،دوبارم که قرعه به نام ماشین ما افتاد .توی همین تعطیلات هم شرکت دایی جان رو زده بودن وهرچی پلان ونقشه داشتن رو به همراه کامپیوترهاشون دزدیده بودن،خدا بهمون رحم کنه واقعا"

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

خاله آرتميس
25 خرداد 92 8:56
واي ماماني اين آقا دزده چه علاقه اي به
ماشين شما پيدا كرده ؟؟؟ بازم خداروشكر به خير گذشت عزيز خاله هيجان از توي عكسات موج ميزنه
منم آب بازي ميخوام فدات بشم كه خودت بزرگ شدي وبدون كمك از پله ها پايين مياي


آره والا حالا خوبه داغوونه ها،خداروشکر
خدانکنه خاله جون
مریم مامان نیکان
25 خرداد 92 10:10
مامان سمانه چقدر بااحساس نوشتید واقعا لذت بردم
این ریزه ما هموسط همه چقدر قر میریزه
ریزه ریزه قر میریزه


ممنون بابت لطف بی پایان وشعر خوشگلت،نیکان جونمو ببوس
مامان سانلی
25 خرداد 92 11:42
قربون تیپ خوشگلت.
قربون صورت مثل ماهت
قربون شادی بچگونه ات.


وای ..برای دزدی خیلی ناراحت شدم..خدا رو شکر که ماشینتون سر جاشه...بیشتر استرسی که بهتون وارد شد ناراحت کنندس..ایشاا.. دیگه وسط گل گفتن و شنیدن ازین اتفاقهای بد نیوفته براتون.امین


خدانکنه خاله گل ومهربون

ممنون بابت دعای قشنگت وآمین
بابا علیرضا
25 خرداد 92 14:29
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
25 خرداد 92 16:06
وای ک من عاشق تو پسمل شیرین زبون و شجاع و خوش رو هستم
گلم چقدر تیپت نازه
خاله ای من عاشق اون کمربندتم
خدا ب خیر بگذرونه ای دزدی هارو
سمانه جون خیلی صدقه بذار کنار...............


مرسی خاله گل ومهربونم،ممنون خاله جونی شما به من لطف دارید،چشم دوست جونم
محبوبه مامان الینا
25 خرداد 92 20:09
وااااااااااااااااااااااای بازم دزدجل الخالق چه م م ل ک تی شده بخدا عجب شانسی همش میان سراغ شما
خووووووووووووووب اهل تفریح هستینا دوست جونمانشاله همیشه شاد باشید و سالم و به تفریح و گردش
ااااااااااااای جان عاااااااشق خنده های محمد رهام هستم خیلی خوشگل میخنده
اون عکست که جیگر طلا بغلته خیلی محشره سمانه جون
از طرف من قندعسل رو ببوس و بچلون حسااااااااااابی

میبینی تو رو خدا چشم ندارن این قراضه رو زیر پای ما ببینن،ممنون از دعای قشنگت ،من اگه یه همراه داشته باشم هرروز میرم گردش
چشمممممممم ممنون گلم،الینا جونم رو ببوس
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 4:34
دوستم اومدید محله ما پیش ما هم میاومدید خوشحال میشدیم
عکسهاتون هم مثل همیشه بی نظیر
خداروشکر که اینبار هم به خیر گذشت.
صدقه یادت نره دوست خوبم
بوووس برای دوستم وگل پسرش


جدی، اگه میدونستم حتما باهات قرار میذاشتم میدیدمت ،حیف شد سعادت نداشتم
بووووووووووووووووووووس برای منا جونم وعروسکش
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 4:46
خصوصی عزیزم


محشر بود دوست جوووووووووونم
مامان کیان کوچولو
26 خرداد 92 13:47
همیشه به گردش سمانه جووون ..
اما این دزده انگار داره دنبال شما میاداااااااااااااا
خیلی مواظب باشین یه دزد گیر خیلی خوب بزاریییییییییین .

اینا هم واسه محمد رهام گل




نه بابا دنبالمون نمیادمتاسفانه همه جای تهران پراز این دزدیها شده،دزدگیرمون عااااااااالیه اگه نبود که الان دزدا به هدفشون رسیده بودن،بووووووووس برای کیان گل ومامانش
پارمیس(مامان درنیکا جون)
26 خرداد 92 16:43
همیشه به گردش اما بی دردسر


ممنون دوست مهربونم
مامان محمد و ساقی
26 خرداد 92 23:10
سلام سمانه جون
وااااااااااااااااااااااییییییییییییی من روز بوستان آب و آتش رو ندیده بودم.یادش بخیر دو سال پیش آخرین باری بود که اومدیم تهران.شب رفتیم همین بوستان و کلی خوش گذروندیم.یادش بخیر
تجدید خاطره شد با خاطره ی شما


روزش به قشنگی شبش نیست،انشالله سری بعد باهم میریم
مامان محمد و ساقی
26 خرداد 92 23:11
بار کج به منزل نمیرسید
خدا ازشون نگذره.
حس خوبی نیست که آدم یهو میبینه یه وسیله یا مالی رو دزد برده.چون برای بدست آوردنش زحمت کشیدیم


بله واقعاخیلی بده انگار آدم افسرده میشه
سمانه مامان ستایش
27 خرداد 92 4:06
وااای چرا این دزدا دست از سر ماشین شما برنمیدارنبازم بخیر گذشت.چقدر راحتن بخدا این دزدا
عززززیزم چه کیفی کرده از آب بازیاون عکسی که محمدرهام جونو بغل کردی خیلی قشنگه
ااای جااانم که دیگه بزرگ شده و دستشو نمیدهدخمل ما که خیییلی وقته بزرگ شده و با لجبازی اصلا حاضر نیست دستشو بده

نمیدونم والا،ممنون دوست گلم

جونم ستایش از طرف من ببوسش عروسکو
مامان پارسا
27 خرداد 92 23:42
وای اولش کلی از دیدن عکسا و خوشحالی محمدرهام ذوق کردم ولی بعدش ناراحت شدم انشالا دیگه هیچ وقت این مسئله واستون تکرار نشه


ممنون از اینکه با ما شاد وناراحت میشید وشرمنده که باعث ناراحتیت شدیم عزیزدلمالهی آمین
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
28 خرداد 92 14:59
به به همیشه به گردش و تفریح
ای جانم پسلی چه ذوقی میکنه .معمولا بچه ها آب بازی خیلی دوست دارن.
وای پس بازم به خیر گذشته.سمانه جون صدقه بذارید کنار حتما.


ممنون ،بله خدابازم رحم کرد
چشم عزیزم
مامان ساره وثنا(نى نى عسلك)
28 خرداد 92 16:50
چه عكساي خوشگلى انداخته محمد رهام گل! هميشه سايه پدر بالاى سرش باشه انشاالله


ممنون،انشالله
سارا مامان راستین جون
2 تیر 92 14:03
سلام سمانه جون بلا به دور چرا این آقا دزده شما رو نشون کرده صدقه بده عزیزم


نمیدونم والا عزیزم
مامان محمد و ساقی
4 تیر 92 19:19
آهان یکیش اینجا هست.همون که از بوستان آب و آتش و خاطره نوشتم


خدا روشکر دیگه اگه اینم نبود واقعا دپرس میشدم