سنگان
درود وهزاران درود به دوستهای نازنین مشترک من وماه پسرم
جمعه 1392/05/25به همراه خانواده مهربونم رفتیم گردش وجای همگی خالی ،بسیارخوش گذشت.
پسر خوشگل من که عاشق گردش وتفریحه اون شب خیلی کم استراحت کرد ولی ذره ای بدخلقی نکرد وحسابی با هم بازی کردیم وخدای بزرگ روشکر کردیم.
عکسها درادامه مطلب
ورووجک کنجکاو مامان سمانه
عرووووووووسکم
من به قربان مرواریدهای بلورین گل پسرم
عشق یه دونه دایی ِمهربون به خواهرزاده ی دردانه
پسرم عاشق ماشینهاشه ،وسط تفریحم ماشین بازیش ترک نمیشه
اینم چهره شیرینم درپاسخ به فریاد هیجانیه مامان سمانه که میگفت:
عسلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
نازدارم درحال کمک به آقائون
این عکسها درحال قدم زدن دونفرمون وبا ترس ولرز گرفته شد،همش میترسدم عروسکم تکون بخوره وبیفته توی جویباری که از زیر پاش عبور میکرد
فسقلی مگه میتونه یه لحظه اروم بشینه!!!!!!!
مادرفداش شه
پرتاب سنگریزه دراب ولذت بردن از صدای دولوپس
دست پدرجون گل که مهمونمون کرده بود وآقایون که جوجه ها رو درست کردن درد نکنه
وبعد از ناهار توی طبیعت چی میچسبه؟؟؟
یه خواب عصرگاهی عمیق
این قارچ بزرگ رو هم عمو مرتضی کشف کرد
بعد از بیداری نوبت آب بازی بود
دالی بابایی
گلکم این روزا خیلی این فیگورو میگیری ،که خیلی هم طرفدار داره،آتلیه هم که بردیمت خود پرسنل اونجا از این حرکتت خیلی خوششون اومده بود
دلبرکم به دنبال کبوترهای خوشگل
وبعد رفتیم امامزاده قاسم که به نام پدرجون که کشفش کرد ثبتش کردیم.
اینم مشخصات امامزاده دنج وباصفای سنگان
مگه میشه ما بریم جایی ورود باشه وآب بازی نباشه؟!؟!؟!؟!؟!؟
مجددا آب بازی
وپرتاب سنگ
توروخدا ببین شاهزاده کوچولوی من چه سنگ بزرگی برداشته بودی
تونستی پیداش کنی عروسکم؟؟؟
برات علامت زدم روی عکس
فدای تک تک اجزای صورتت
بابایی ماشینهاتو شست وبرداشت شما هم اصلا کم نیوردی سریع یه چوب برداشتی وبه بازیت ادامه دادی
وامااااااااااااااااااااااا
درراه برگشت به ترافیک عجیب وشدیدی برخورد کردیم ،4ساعت توی راه بودیم تا برسیم خونه ویک ساعت ترافیک کاملا قفل بود وحتی میلیمتری به جلو حرکت نکردیم.
منم از فرصت استفاده کردم ووسایلاتو آوردم وکنارجاده خاک بازی کردیمواین شد تفریح بچه های مانده درترافیک
واقعا نگهداشتن یه دوونیم ساله توی قوطی کبریتی به نام ماشین اونم برای این مدت طولانی کارخیلی سختی بود ولی من تمام تلاشمو کردم تا از کنارهم بودنمون لذت ببریم واذیت نشیم.ولی کوچولوی من حسابی خسته شده بود وقطعا مثل خودمون بدن درد گرفته بود ولی بازم اینم یه تنوعی بود وخوش گذشت.
پ ن :دوستهای گل یادتونه توی گردش قبلی از خیس شدن لباسهای محمدرهام نالیده بودم ،پسرگلم جبران کرد واین بار ساک لباسهاش دست نخورده موند حتی پیرهنشم تمیز مونده بود وحسابی هوامو داشت.
تا تفریح بعدی بدرود