نمایشگاه مادروکودک
شنبه1392/06/23
سلام وصد درود
من ومامانی وباباییم رفتیم نمایشگاه مادرو کودک
خوب بود دیروز میرفتیم وشقایق جون وارشان نازنین رو هم میدیدیم ولی خب مهمون داشتیم(دایی باباعلیرضا) ونشد که بریم.
درحال دویدن برای ورود به سالن
من اصلا اهل زدن بچه ها نیستم ولی تا دلتون بخواد پیدا میشن بچه هایی که منو بزنن ،اوایل منم میزدمشون ولی مامانم بهم گفت: شاید اونا نمیدونن دستها برای زدن نیست ومتاسفانه این حرکت بچه ها توی روحیه من تاثیر بدی میزاره ومن عصبی میشم.
مامانم به این نتیجه سیده که باید به من یاد بده همه نینی ها خوب نیستن ومن باید بدونم که نینی بد هم وجودداره واخلاق یه نینی خوب نباید تحت تاثیررفتارهای یه نینی های بد قرار بگیره.
این شازده هم از اون نینی های بد روزگاره که مدام وبی دلیل به من حمله میکرد وخیلیییییییی بچه عصبی وبدی بود.
ومن مظلوم ومعصوم به حرکات این نینی بد خیره شده بودم.
مامانم به کمک من اومد وبا کیفش مسیر یورش نینی بد رو بست ولی ایشون ول کن ماجرا نبود واز یه مسیر دیگه به من حمله میکرد.مامانم پیشنهاد دادبهش شکلات بدیم ودرست در لحظه ای که من بهش گفتم:
بیا دوستم بهت شکلات بدم یکی دیگه زد به من
وشکلاتم ازمون قبول نکرد.
بالاخره مامان این بچه تصمیم گرفت ببرتش و به این جنگ یکطرفه پایان بده ومنم از دستش راحت شدم.ولی متاسفانه روح وروانم ضربه خورد و عصبی شدم.
عاشق این وسیله شده بودم
واز لحاظ کیفی وفنی هم بررسیش کردم.
اینجا خیلی از دست نینی بد ناراحت بودم ویه قشقرق اساسی به پا کردم .که خدا رو شکر با محبتهای بابایی ومامانی مشکلم برطرف شد.
بازی
وروش(ورزش)لازمه تندرستیه!!
بارها فتیم تا مامان وبابام برای من عینک بخرن ولی من اصلا باهاشون همکاری نکردم ومدام گفتم من عینک نمیخوااااااااااااااام
ولی به محض اینکه خورشید خانوم اذیتم کنه عینک مامانم رو از چشمش برمیدارم وخودمو نجات میدم.
یه همچین پسری هستم من!!!!!!
مامان نوشت:
پسرگلم میدونم که زدن یکی از عادتهای بد بچه هاست که خیلی عادیه!!
ولی کم کم دارم از دست خودم ناراحت میشم که بهت گفتم کسی رو نزنی ،چون وقتی مورد تهاجم قرارمیگیری روحیه ات خراب میشه عزیزم
شیطونه میگه بهت بگم هرکسی زدت تو هم بزنش،فعلا دارم مقاومت میکنم ماهکم
پ ن:
یه اتفاق خیلیییییییییییییییییییییییییییییی عالی اون روز افتاد واونم دیدار ما با سمیه جون وسانلی ناز بود که واقعا بینظیر بود حیف که کوتاه بود وعکس هم نگرفتیم.عاشقتممممممممممممم سمیه جون
ودومی هم
دیدار با دوست خوبم سعیده جون وامیرطاهای نازش بود که اونم کوتاه بود ولی کلی دلم باز شد.عاشقتممممممممم سعیده جون
بدرود