بهشت تهران
سلام سلام
یکشنبه1393/01/31میلاد بزرگ بانوی اسلام وروزمادر بود.چه زیباست صدای ماهکِ سه ساله ای که درآغوشت میکشد ومیگوید:
مامان سمانه روزت مبارک
هرچند اگر پدرش یادش داده باشد.
پسرگل وهمسرمهربانم یک دنیا ممنونم ازتون
وبه همین مناسبت دوشنبه 1393/02/01همراه با دوستم زهراجون وپسرگلش رفتیم باغ ایرانی.
هرسال وقتی اردیبهشت که عروس ماههاست ،میرسه دل من چندجا پرمیکشه،نمایشگاه کتاب،جشنواره گلابگیری قمصر،شیراز وبوی مست کننده بهارنارنج وجشنواره لاله های گچسر.امسال برای گزینه ی آخرم یه جایگزین عالی پیدا کردم.
باغ ایرانی نگو،یه تکه از بهشت بگو،امسال 3500راس لاله توی باغ ایرانی کاشته بودن که به نظرم باغ به اون زیبایی رو محشر کرده بود.
بفرمایید ادامه مطلب
محمدرهام تو میکُشی منو تا چند تا عکس ازت بگیرم این عکسها از بین 206عکس انتخاب شده.
مامان سمانه بسه دیگه انقدرازم عکس نگیر
خیلی از همسنهات عادت دارن انگشتهاشون رو میکنن توی دهنشون وبه پوستشون صدمه میزنن ولی شما خیلی شیک با دست این کاررو میکنی وبا اعصاب وروان من بازی میکنی،هرچقدر هم حواست رو پرت میکنم فایده نداره،تمام دورناخنهات زخمه ،حتی یک بار کلی خون اومد وکلی گریه کردی ولی بازم تا بیکار میشی میفتی به جون خودت.به دکترت هم که گفتم طبق معمول که حساسیتهای منو به سخره میگیره گفت:
تو غصه نخور دردش بگیره دیگه انجام نمیده
ولی آخه مگه میشه زخم درد نداشته باشه؟؟؟؟
نمیدونم والا تا تو بزرگ شی من دق نکنم خوبه!!!!!
درحال گفتن جمله ی:
آبارو ببین
مامان سمانه اجازه میدی آب بازی کنم؟؟
وشروع آب بازی دلچسب
باید به تک تک فواره ها دست بزنی وگرنه آب بازیت خراب میشه
پیش به سوی فواره بعدی
بعد از اینکه دوستامون رو دیدیم رفتیم سمت زمین بازی تا شما وروجکها حسابی صفا کنید.
وبازهم اب بازی
رایان آب بازی دوست نداره ولی اینجا اومد برای تست یه دستی به آب زد.
فسقلیهای سه ساله
واینم دنیز خانم دوستی که توی پارک پیدا کردی،روابط اجتماعی ودوست یابیت خیلی عالیه عزیزم،مخصوصا با بچه های بزرگتر وقتی بچه ها رو میبینی چنان از خود بیخود میشی که واقعا دلم برات میسوزه،از 19فروردین درحال تحقیقم میخوام چندروز درهفته وبه صورت نیمه وقت بذارمت مهد تا با همسالانت بازی کنی وبهت خوش بگذره ومهمترین گزینه م درانتخاب مهد اینه که تمیز باشه وآموزش نداشته باشه اصلا دوست ندارم از الان تحت آموزش مستقیم باشی فقط وفقط دلم میخواد بازی کنی وبچگی کنی واز بچگیت لذت ببری.
این ماشین حسابی که دست دنیزه از دیدگاه اون دوربین بود ومدام باهاش عکس میگرفت واز دیدگاه شماای کاش تبلت بود.
عزیزکم عاشق تبلتی یه روز توی تعطیلات عید من وبابایی داشتیم صحبت میکردیم که با لحن نازدار وشیرینت گفتی:
بابایی،برام تبلت میخری؟؟
من وبابایی چند دقیقه ای مات ومبهوت همدیگه رو نگاه کردیم.وبعد جفتمون معتقد بودیم که بچه ها پیشرفته شدن،اصلا فکرشم نمیکردیم نوگل سه سالمون ازمون تبلت بخواد.
ایشونم دوریس خانم خواهر دنیز هستن
رفتیم توی زمین بازی واز آقا پسرایی که اونجا بازی میکردن خواهش کردیم توپشون رو بدن تا شما ورایان یکی دوتا شوت بزنید آخه هیچکدوممون توپ براتون نیاورده بودیم.
یک پرتاب جانانه از قهرمان سه ساله
بعدش تا چشمت به این برگ ریزه ها خورد شروع کردی به پاشیدنشون توی هوا ودوریس هم از شما یاد گرفت.
عاشق این عکس معلق درهوات هستم پسرم،درست از لحظه ی تخلیه ی هیجانت عکس گرفتم،خیلی از این کار لذت بردی فرشته کوچولوی من
از اونجایی که عاشق عکس گرفتنی،مامانت کم بود دنیز هم اضافه شد،هی میگفت وایسا ازت عکس بگیرم شما هم از دستش فرار میکردی
جوجه پرطلا غرق دربازیهای کودکانه
یه دخترخانم جوان وقتی دید من دائم دارم ازت عکس میگیرم گفت میخوای از جفتتون بگیرم؟؟منم شعفمند از این مهربونی فورا پیشنهادش رو قبول کردم وماحصل این مهر شد این عکس .
با هم ورزش هم میکنیم.
از اونجایی که من عاشق بهارم مثله سالهای گذشته سعی میکنم هرروز ببرمت پارک وگردش تا از این هوای بهاری بهترین استفاده رو ببریم،البته وقتی دوتایی پارک میریم معمولا دوربین نمیبرم چون فرصت عکاسی ندارم وشما هم از این قضیه بسیار راحت وخشنودی درنتیجه هیچ یادگاری نداریم ولی هردو خوش وخوشحالیم.
این ورزش با وسایل پارک رو هم از پارک سرکوچمون یاد گرفتیم،یه صخره های بزرگی هم توی پارکمون هست که من میذارمت بالای اونا وجیغ میزنیم یک دو سه وبا کمک من میپری پایین ،خلاصه که حداقل تایمی که توی پارکیم دوساعته،معمولا هم صبحها که زود بیدار میشی میبرمت که تا قبل از شلوغ وگرم شدن برگردیم خونه.
پشت صحنه:
فقط وفقط 5تا از عکسهای وروجکیهای نوگل باغ زندگی رو گذاشتم از دستشون ندید.
مامان خانوم،خسته م کردی انقدر از من عکس نگیــــــــــــــــر
یک دنیا سپاس بابت همراهی ونگاه مهربونتون
خدایارونگهدارتون