نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

❤شومن کوچک من❤

عروسک مامان سلام،دوستهای مهربونم سلام یادتونه گفتم گل پسرم برای 24مرداد وقت آتلیه داره؟؟متاسفانه از روز قبلش چنان سرگیجه مرموزی گرفتم که نگو واین شد که وقت آتلیه رو کنسل کردم وبه سه شنبه 29مرداد منتقلش کردم. از حدود 10روز قبلشم مشغول دوخت ودوز برای پسری شدم وسه تا لباس خوشگل براش دوختم که البته ناگفته نمونه بدون کمکهای مامان گل وهنرمندم قطعا موفق به این امر نمیشدم. روز خوبی بود توی آتلیه هم پسرم عکسهای خوبی گرفت و ما 8تا عکس انتخاب کردیم که توی 6تاش یه لباس تنشه وعلتشم اینه که پسرم خسته شد ودیگه همکاری نکرد ولی همینم عاااااااااالی بود چون ما معمولا سریالی ودو قسمتی میریم آتلیه ولی این بار با یه قسمت قائله ختم به خی...
31 مرداد 1392

دوونیم سالگیت مبارک عروسکم

  30ماهه شدی عروسکم نیمه قلبم تاروپود وجودم آرام جانم،روح وروانم 30ماه است که وجود مهربانت ،منزل عشقمان را منور کرده نوروجودم تولدت مبارک 300ساله شی وتندرست وکامیاب     نازدارم علت تاخیرم رو برات توی پست قبل نوشتم ،جشن 30ماهگیت رو 24که وقت آتلیه داری برگزار میکنیم البته روز 15به مناسبت دو ونیم ساله شدنت دوتا کیک خوشگل برات پختم وبابایی برات کلی مراسم داشت ولی به همون دلایلی که میدونی همش کنسل شد     امشب شب عید فطره عاشقان طاعات وعباداتتون مقبول وعیدتون مبارک   ...
17 مرداد 1392

تبلک من یا امام حسن؟؟؟

    سلام سلام صدتا سلام دیروز میلاد مسعود کریم اهل بیت بود ،عیدتون مبارک مامان سمانه ی من توی اون روزایی که من خیلی حالم بدبود واون دکتر معروف با تشخیص اشتباهش مامان وبابام رو داغون کرده بود،نذر کرد که درصورت سلامت من، میلاد امام حسن نذری بده ولی نگفت چی وچقدر؟؟ به همین دلیل یکی دوروزی داشت فکر میکرد که چطوری این نذر رو ادا کنه ؟بابایی ونزدیکان پیشنهاد دادن که یه چیز حاضری بخریم وپخش کنیم ولی مامان میگفت: من باید زحمت بکشم!درنتیجه خودم درست میکنم واین شد که من ومامان برای امام حسن کیک تبلک پختیم.انشالله قبول باشه البته همش درحین کار من میپرسیدم: مامانی کیک تبلک منه؟؟؟ ...
3 مرداد 1392

من وهیدیه

 پنجشنبه 1392/04/27که با نهمین روز ماه رمضان مصادف شده بود خونه عمه دعوت بودیم وحسابی باهدیه بازی کردیم وخوش گذروندیم. از ساعت 12کوله ام رو انداختم دورگردنم (روی دوشم) ومنتظر بودم تا بابایی بیاد وبریم خونه هیدیه اینا      هیدیه ببین چه نازه!!!!!!!! این سوسمائه    بعدشم به روش هیدیه بانو خونه رو جارو کردیم اون روز بابایی همراه عمو منصور رفت وبرام از شرکت موزاییک سازی ،خاکهای رنگی خرید تا من باهاشون بازی کنم منتظر خاک بازی من باشید!!!!!تا خاک بهداشتی پیدا کنیم همینا غنیمته ...
31 تير 1392

وداع با *2*

سلام ودرود برنگاههای گرمتان وقلبهای پرمهرتان   عزیزکم ،ماهکم ،دلبرکم ،پرنس مه روی من 29ماهه شدی مبارکت باشه خوشگل مادر الهی همیشه تندرست وشاد باشی. پرنس رهام نوشت را درادامه مطلب ببینید   مامان سمانه صبح که چه عرض کنم ظهر از خواب بیدارم کرد وگفت پاشو پسرم امروز تبلکته باید بریم خرید کنیم. تازه فهمیدم دلیل اصرار دیشب مامانم از اینکه ساعت 3صبحه بخواب فردا کلی کارداریم چی بوده!! منم سرمست از جشن درراه بعد از کمی ناز وعشوه رفتم بغل مامانم تا حاضر شیم وبریم خرید. این کیک خرسی رو هم که مشاهده میکنید مامانم برام پخته وهمش میگفت: نازدونه ببخش از این بهتر بلد نیستم تزیینش کنم...
16 تير 1392

تبلک تبلک تبلک

سلام وروزخوش از اسم پست پیداست که این پست حاوی سه تا تبلکه اول تبلک خاله سارا جونم که یکم تیر بودودوم تبلک پدرجون ماهم که دوم تیر بود وبه دلیل اینکه پدرجونم اینا اسباب کشی داشتن وحسابی سرمون شلوغ بود هردوتا تبلک رو روز دوم تیر وخونه خاله سارا برگذار کردیم البته روز یکم به افتخار یه دونه خاله ی نمونه وسط همون شلوغ پلوغیها یه جشن مختصر گرفتیم وشارلوت نوش جان کردیم ولی مراسم کیک خورون رو به تولد پدرجون موکول کردیم که به دلیل بی حوصلگی من ،از اون روز عکس تکی ندارم واز گذاشتن عکس معذورم. واما تا سه نشه بازی نشه بفرمایید ادامه مطلب   ششم تیرماه،تبلک مهربان پدر بابایی ،باباعییضا تبلکت مبالک ...
12 تير 1392

28&29

سلام به روی ماهتون خیلی خیلی خوش اومدین شنبه 1390/03/11 تولد مامان سمانه بود واز وقتی خاله سارای مهربونم بهم این موضوع رو گفت :چندین بار دستامو دور گردن مامانم حلقه کردم وگفتم : مامان سمانه عاشگــــــــــــــــم،تبلکت مبالک {مامان سمانه عاشقتم،تولدت مبارک} مامانم هم حسابی منو میچلوند،غروب شد وبابایی با یک کیک معنا دار  وشام خوشمزه اومد خونه وبزم شبانگاهیمون آغاز شد. مامانم 29ساله شد ،مبارکش باشه اینم کیک مذکور،معرفی میکنم: جوجویی که تاج سرشه مامانمه(سمانه سلطان)،اون قارچه ناز وفسقلی منم(محمدرهام،شاهزاده ی زیبا)اون جوجوی با اُبهتم باباییه(سلطان علیرضا خان،سلطان بزرگ منزل ما) بعد از ...
13 خرداد 1392

✿دایی جان تبلکت مبالک✿

پنجشنبه 1392/03/09 تولد یه دونه دایی مهربونم بود،دایی 24سالگی رو فوووووووووووت کرد ووارد بیست وپنجمین سال زندگی درخشانش شد. دایی الان تقریبا یک متر از من بلندتره ولی قبلا ها مثل من فسقلی بوده ،چند تا عکس از قلقلیهای دایی وخاله سارا که 20روز دیگه تولدشه میذاریم ببینید.دایی جان وخاله سارا 11ماه تفاوت سنی دارن یعنی یه جورایی دوقلو محسوب میشن ببخشید اگه بی کیفیتن آخه مامانم از روی عکس ،مجدادا عکس گرفته     دایی جان وخاله سارا     شاید براتون سوال پیش بیاد چرا من به داییم میگم دایی جان؟؟؟؟؟؟ کسی اینو به من یاد نداده ومن خودم همه رو مرکب صدا میزنم مثلا": ...
10 خرداد 1392